رسول منتجب نیا، فعال سیاسی اصلاح طلب می گوید: ما انقلاب کردن را با به قدرت رسیدن اشتباه گرفتیم. متاسفانه وقتی مردم انقلاب کردند ما آمدیم حاکم شدیم و فکر کردیم که باید بر گرده مردم سوار شویم. به تعبیر امام مردم ما را از زندان ها بیرون آوردند. ما از مدارس و جاهای دیگر به عرصه حاکمیت آمدیم و شروع به قدرت طلبی و جنگ قدرت کردیم. به جای آنکه اسلام را حاکم کنیم، خود را حاکم کردیم.
ما انقلاب کردن را با به قدرت رسیدن اشتباه گرفتیم. متاسفانه وقتی مردم انقلاب کردند ما آمدیم حاکم شدیم و فکر کردیم که باید بر گرده مردم سوار شویم. به تعبیر امام مردم ما را از زندان ها بیرون آوردند. ما از مدارس و جاهای دیگر به عرصه حاکمیت آمدیم و شروع به قدرت طلبی و جنگ قدرت کردیم. به جای آنکه اسلام را حاکم کنیم، خود را حاکم کردیم.از نظر فرهنگی هم یک چنین وضعیتی وجود داشت. وقتی می گویم فرهنگی منظورم فقط حجاب نیست. جوانها، زنان و مردان در لباس، مدل مو، روابط و در همه چیز باید تمام طرفدار مد غربی میبودند. خلاصه آن که داشتند ملیت ایران را از بین می بردند؛ یعنی هم ملیت در آستانه نابودی بود و هم دین و مذهب. آنها دم از اسلام می زدند اما داشتند اسلام را وارونه جلوه می دادند و از بین می بردند. مذهب را هم همینطور. در ایام محرم و صفر برای خودنمایی در مسجد سپهسالار تهران یا شهرهای دیگر چند روز روضه می گرفتند. شاه برنامه می گذاشت که نشان دهد که مذهبی و دیندار است. اما به شدت با مذهب و دین و مفاهیم دینی مقابله می کردند. رژیم پهلوی هم بهائیت را تقویت می کرد هم انجمن حجتیه که ضد بهائیت بود زیرا... گفته می شد که افرادی مثل هویدا بهایی بودند یا این مسلک فاسد که انگلیس ترویج کرده بود را برای از بین بردن اسلام و ایجاد تفرقه ترویج می کردند. رژیم شاه هم موید آن بود و داشت با تمام قدرت آن را تقویت میکرد. کمااینکه نه فقط بهاییت را، بلکه حتی گروه های مخالف بهاییت را هم تقویت میکردند. هدفشان ایجاد اختلاف بود. از یک سو بهاییت را حمایت میکردند و از سوی دیگر انجمن حجتیهای که ضدبهاییت بود مورد حمایتشان قرار داشت؛ همان انجمن حجتیه که الان در در گوشه و کنار نفوذ دارد و متاسفانه حاکمیت هم به خطرات آنها توجه نکرده و نمی کند! اسناد و مدارک نشان می دهد که مورد حمایت ساواک بودند، مجوز از ساواک داشتند، هم بهایی ها مجوز داشتند، هم ضد بهایی ها؛ یعنی مذهب را ابزار و آلت دست قرار داده بودند، می خواستند آن روحیه مذهبی مردم را… نمی خواستند مستقیم با آن بجنگند و از بین ببرند، آرام آرام داشتند از بین میبردند. علل رخ دادن انقلاب ۵۷ فرهنگی، سیاسی و نظامی بود *پس اگر بخواهید تا اینجا یک جمع بندی داشته باشید علتهای رخ دادن انقلاب ۵۷ را در عوامل سیاسی و فرهنگی میدانید. فرهنگی، سیاسی و همچنین نظامی. من چون بعد از انقلاب در مراکز نظامی هم حضور داشتم، به جاهایی میرفتیم که فقط آمریکایی ها در آن حضور داشتند و از آن میتوانستند استفاده کنند. *میتوانید مثالی هم در این مورد بزنید؟ شاید اولین بار است که این را عرض می کنم. ما یک سری موشک ضدهوایی بسیار قدرتمند و پیشرفته به نام هاگ داشتیم که تا پیش از جنگ تحمیلی کسی از آنها خبر نداشت. در پایگاههای هوایی، سایتهایی که موشک هاگ در آن قرار داشتند به آمریکایی ها اختصاص داشت. خاطرم هست که سال ۵۸ قبل از حمله رژیم بعث، من را به مرکزی که این موشکها در آنجا قرار داشت بردند. اما متخصص ها و کارشناس های ضدهوایی پدافند گفتند که ما نمی توانیم اینها را راه بیندازیم. اما همافرها که کارشناس اصلی بودند در گوشی به من گفتند که ما می توانیم اینها را راه بیندازیم اما تا کنون به ما اجازه نداده و نمیدهند. همافرها یک سیستم موشک هاگ را به بیانان ها زدند، اینکار در دنیا صدا کرد و آمریکایی ها متعجب شدند*آن موقع چه سمتی داشتید؟ نماینده در پایگاه وحدتی دزفول بودم… به آنها گفتم من قضیه را حل می کنم. با رئیس ستاد مشترک وقت تماس گرفتم و گفتم که می خواهیم یک چنین کاری بکنیم. گفتند امکان ندارد. از اینها فقط خود آمریکایی ها می توانند استفاده کنند. من رفتم بچه ها را جمع کردم، گفتم شما بروید و با مسئولیت من یک سیستم آن را فعال کنید. آنها هم رفتند و یک سیستم موشک هاگ را پرتاب و به بیابان زدند. این اتفاق در دنیا صدا کرد و تعجب آمریکایی ها را به دنبال داشت. مثل سیستمی بود که رمزی دارد و رمزش را فقط خودشان داشتند. این هم نشان دهنده استعداد و لیاقت کارشناس های ما بود و هم اینکه آمریکایی های اجازه نمی دادند که ایرانی ها بروند و از این موشک که موثر بود، استفاده کنند. با اینکه قطعات این سیستم محدود بود از این سیستم در دوران دفاع مقدس بسیار استفاده شد. این فقط یک نمونه بود. برخی نیروهای انقلابی ملیت و اسلامیت را مقابل هم می دانستند *فکر میکنید این سه بعد سیاسی، فرهنگی و نظامی در این ۴۰-۵۰ سال پس از انقلاب تا چه حد محقق شده است؟ استقلال اصل اول شعار مردم بود که محقق شد؛ با پیروزی انقلاب دیگر وابستگی و مستعمره بودن ایران قطع شد. به طور کلی آمریکاییها دیگر از ایران قطع امید کردند و مخالفت و توطئه علیه ایران را آغاز کردند چون ایران از دستشان خارج شده بود. اما بعد از پیروزی انقلاب متاسفانه در زمینه فرهنگ ملی و میراث ملی مقداری کوتاهی شد. برخی فکر کردند انقلابیگری به این معنا است که انسان داشته های خود را نادیده بگیرد و صرف شعارهای انقلابی و امثال آن سر دهد؛ لذا خیلی خسارت به کشور وارد شد. در رابطه با مواریث فرهنگی و آثار فرهنگی ما که اگر وارد آن شوم بسیار دردناک است، نیروها و فرزندان انقلاب از روی نادانی و جهالت حرکاتی انجام دادند و بعد احساس کردند که ملیت و اسلامیت مقابل هم هستند؛ فکر میکردند نمیشود مواریث ملیمان را داشته باشیم و در عین حال مباحث الهی و آموزه های دینی هم داشته باشیم. بعضی ها با یک فکر محدود و متحجرانه فکر می کنند باید همه آثار فرهنگی قبل از انقلاب از بین برود*پس میخواهید بگویید انقلاب اسلامی در مقابل ایرانیت نبود؟ این یکی از مشکلاتی است که بعد از انقلاب ایجاد شد و هنوز هم ادامه دارد. هنوز هم بعضی ها با یک فکر محدود و متحجرانه فکر می کنند باید همه آثار فرهنگی قبل از انقلاب از بین برود. کمااینکه می دانید داعش با میراث گذشتگان چه کار کرد؛ داعش هرجا که وارد می شد همه آثار فرهنگی و مواریث فرهنگی را از بین می برد. متاسفانه بعضی از انقلابیون هنوز چنین تفکری دارند مثلا اگر فردی اسم کوروش را ببرد و از تخت جمشید و… بازدید کند او را سرزنش میکنند و میگویند ضدانقلاب است. درحالی که اینگونه نیست. اینها سرمایه های بزرگ ملی و فرهنگی ما هستند. برگردیم به استقلال. برخی تصور میکنند که مشکلات اقتصادی هزینه ناشی از به دست آوردن استقلال است. درست است که ما از نظر اقتصادی تا حدی مستقل شدیم اما روی این که روی پای خودمان بایستیم و تکنولوژی های غربی و شرقی را به ایران منتقل بکنیم، کم کار شد. عده ای در مسئولیت هایی قرار گرفتند و به واردات بیشتر از تولیدات داخلی توجه داشتند. بنابراین در تولیدات داخلی ما به موفقیتی که انتظار می رفت دست پیدا نکردیم، تولیدات خودروی و صنایع دیگر ما در بسیاری از موارد قابل مقایسه با تولیدات غربی ها نیست. این به خاطر کوتاهی ما است. دلال ها و واسطه ها و حتی بعضی مسئولان ترجیح می دادند که ما بتوانیم واردات را افزایش دهیم و در نتیجه به تولیدات داخلی توجه کمتری شد. جریان تحجر و انجمن حجتیه توانستند در این سال ها رشد کرده و میدان داری کنند*با توجه به اینکه شخصیتی با تحصیلات دینی هستید، احتمالا از برقراری نظام سیاسی مبتنی بر شرعیات اسلامی رضایت دارید. . . در رابطه با مسائل دینی و مذهبی، ما به جای اینکه به آنچه که اسلام می گوید بپردازیم؛ و اسلام و مذهب تشیع را با نگاهی ببینیم که ائمه معصومین به ما آموختند، شاهد آن بودیم که بخشی از خرافات و اندیشه های غلط نفوذ پیدا کردند. هنوز که هنوز است بعد از ۴۵.۴۶ سال در نواحی مختلف کشور و حتی حکومت رد پای خرافات و اندیشه های خرافی را شاهد هستیم. لذا بعضی جریانها رشد پیدا کردند؛ جریان تحجر، جریان انجمن حجتیه و امثال آن توانستند میدان داری کنند. بین حکومت دینی و دین حکومتی تفاوت وجود دارد ما اسلامیت نظام را و اسلامیت انقلاب را با دین حکومتی اشتباه گرفتیم. الان تصور بعضی ها این است که دین ما، دین حکومتی است؛ نه حکومت دینی. بین حکومت دینی و دین حکومتی تفاوت وجود دارد. برخی هستند که اعتقاد دارند دین است که باید از فیلتر حکومت عبور کند و هرچه که حاکمیت بگوید حرف خداست. تئوری های غلطی را ابداع کردند و نشر دادند.
ای کاش که شاه یا حکومتش دستکم مستقل بود و خودش تصمیم گیرنده بود که ما می گفتیم حکومتی دیکتاتوری یا استبدادی است که خودش به مردم ظلم می کند. اما چنین نبود؛ حکومت شاه، حکومتی دست نشانده، یعنی کاملا تحت سلطه آمریکا بود. قبل آن هم انگلیس بود و در اواخر آمریکا سلطه کامل داشت.هرکجا نگاه می کردید، حضور مستشارهای آمریکایی و سیاست های آمریکایی مشهود بود. من خودم به شخصه بعد از پیروزی انقلاب، از بسیاری کارخانجات، مراکز نظامی، مراکز صنعتی و… بازدید کردم و مراکز مخفی و محرمانهای که متخصصان ایرانی حق ورود به آنها نداشتند را مشاهده کردم. می گفتند فلانجا، جای مستشارهای آمریکایی است به این ترتیب، حکومت شاه حکومتی کاملا مطیع و وابسته به قدرت های جهانی به خصوص آمریکا بود و آنها هم منافع ایران را بالا می کشیدند.در واقع چیزهای صددرصد دروغ و کذب را رواج دادند و بنابراین نتیجه آن شد که برخی تصور کنند برای راستیآزمایی مسائل دینی باید به مسئولان مراجعه کنیم؛ یعنی مسئولان را متولی دین قرار دادند، در حالی که اسلامیت انقلاب و نظام به معنای آن بود که همه مسئولان و همه مردم باید خود را با مفاهیم دینی منطبق کنند. معیار این مفاهیم نیز نه حاکمان و اولیای امور بلکه کارشناسان و اسلامشناسان زبده، مثل مراجع و فضلای اسلام هستند. الان به جای مراجع، فلان وزارتخانه یا فلان ارگان تصمیم می گیرد که امری دینی یا خلاف دین است؛ با مذهب مطابق است یا مطابقت ندارد. در یک کلام ما داریم به سمت این می رویم که دین حکومتی را رواج دهیم. در حالی که اگر دین حکومتی شود ابزاری در اختیار اربابان قدرت شده و از مسیر خود خارج می شود. این یکی از اشتباهات بزرگ و یکی از خیانت های بزرگی است که توسط بعضی ها انجام شده است. اگر همه مراجع یک نظری دهند که مخالف نظر شورای نگهبان باشد، نظر شورای نگهبان نظر اسلامی می شود من چندی پیش در مصاحبه ای گفتم، که در شورای نگهبان، شش نفر فقیه ماموریت بررسی مصوبات مجلس را پیدا کردند باید آنها را با مسائل اسلامی تطبیق دهند و نه نظرات شخصی. فقها و مجتهدان عالی مقام و مراجع هستند که باید درباره این مسائل نظر دهند. الان اینگونه شده است که اگر همه مراجع یک نظری دهند که مخالف نظر شورای نگهبان باشد، نظر شورای نگهبان نظر اسلامی می شود و نظر بقیه مراجع غیر اسلامی میشود. *اتفاقاتی که به آن اشاره کردید چرا رخ داده است؟ ما انقلاب کردن را با به قدرت رسیدن اشتباه گرفتیم. متاسفانه وقتی مردم انقلاب کردند ما آمدیم حاکم شدیم و فکر کردیم که باید بر گرده مردم سوار شویم. به تعبیر امام مردم ما را از زندان ها بیرون آوردند. ما از مدارس و جاهای دیگر به عرصه حاکمیت آمدیم و شروع به قدرت طلبی و جنگ قدرت کردیم. به جای آنکه اسلام را حاکم کنیم، خود را حاکم کردیم. برخی گمان می کنند حفظ افراد اوجب واجبات است گاهی این جمله امام را به کار میبردند که «حفظ نظام از اوجب واجبات است». امام معتقد بود اگر این نظام شکست بخورد، اسلام شکست خورده است. اما بعضی از ما وقتی می گوییم حفظ نظام از اوجب واجبات است یعنی حفظ من و شما و به طور کلی حفظ اشخاص از اوجب واجبات است. در حالی که امام می گفتند اصلا همه اشخاص باید فدای اسلام و فدای ملت شوند. نظام به لحاظ اینکه، مردمی است مورد احترام است؛ اگر یک نظام غیر مردمی باشد و مردم آن را نخواهند و از اسلام هم فاصله بگیرد که دیگر نظام مورد تایید نیست. به هر حال، ما از مسیر و آن هدفگذاری که امام کرده بودند خارج شدیم. شعارهایی که مردم داده بودند، مطرود شد. ما شعار استقلال میدادیم به فرض اینکه هیچ وابستگیای نداشته باشیم، اما متاسفانه داریم. در ارتباط با وابستگی سیاسی از غرب جدا می شویم اما در دامن شرق قرار می گیریم. این یک نوع وابستگی است. در ارتباط با آزادی که شعار مردم بود، آیا در مملکت ما الان آن آزادی مورد نظر امام، مردم و حتی تصریح شده در قانون اساسی وجود دارد؟ آیا اگر کسی بخواهد حرف بزند، انتقاد کند، یا بخواهد تجمعی که مخل امنیت نباشد راه بیندازد این اجازه را دارد؟ البته بله؛ آزادی برای یک گروه وجود دارد. الان گروهی آزاد هستند و می روند در میدان پاستور علیه رئیس جمهور و معاون رئیس جمهور شعار میدهند و هیچکس هم به آنها متعرض نمی شود اما اگر مردم عادی مثلا فرهنگی ها، کارگرها، بازنشسته ها یا جمعیت های دیگر بخواهند تجمع کنند طبق قانون اساسی با آنها برخورد می شود؟ این بنابراین یک آزادی یکجانبه و یک بام و دو هوا وجود دارد. انجمن حجتیه و گروه های جایگزین انجمن حجتیه دارند در نظام قدرت می گیرند در جمهوری اسلامی که بخش سوم شعار ما است، هم جمهوریت خدشه دار شده و هم اسلامیت؛ جمهوریت به این معنا که انتخابات ما، انتخابات مردمی نیست. چرا مردم باید در انتخابات ریاست جمهوری به قول آقای پزشکیان ۴۰درصد شرکت کنند و ۶۰درصد قهر کنند؟ چرا در انتخابات مجلس، نمایندگان باید پنج درصد الی ۱۰ درصد رای مردم را بیاورند ۹۰ یا ۹۵درصد شرکت نکنند؟ در مورد اسلامی بودن هم عرض کردم که الان اسلام دارد از مسیر خود جدا می شود و تحجر، خرافه گرایی، انحرافات مذهبی و دینی دارد در نظام ما نفوذ پیدا می کند؛ به خصوص انجمن حجتیه و گروههای جایگزین انجمن حجتیه دارند در نظام قدرت می گیرند. *از یک سو به کاهش مشارکت در انتخابات و از سوی دیگر به مسائل مرتبط با شرعیات اشاره کردید. بگذارید گریزی هم در ارتباط با بحث رابطه مردم با روحانیت بزنیم. به نظر میرسد باخارج شدن روحانیت نسل اول انقلاب بود که مسائلی پیش آمد. مثلا یا ترور شدند و یا عزلت نشین شدند. فکر میکنید اگر روحانیت نسل اول در میدان بود چه رخ میداد یا اصلا برخی از عزلتنشینیها چرا رخ داده است؟ این بحث دو بخش دارد. یکی بخش ترورها است که منافقین که در واقع عامل استعمار بودند، وقتی دیدند که مردم آنها را قبول ندارند، شروع به ترور چهره های شاخص و موثر کردند. به قول امام، بهشتی یک ملت بود، بهشتی اگر بود الان مملکت ما بسیار پیشرفته بود. بسیار فضا خلق می کرد و اصلا خیلی از این انحراف ها وجود نداشت. شهید مطهری، شهید مفتح، شهدای محراب و… را از جلوی مردم برداشتند. در حالی که این افراد منابع آموزش، نشر اسلام و نشر فرهنگ اسلامی بودند. بحث دوم نیز این است که در بین علما، نخبگان روحانی و یا غیرروحانی، کسانی که خود را با قدرت تطبیق می دهند عزیز و میداندار هستند؛ افرادی متملق و چاپلوسی که توجیه گر اشتباهات نظام هستند مورد حمایت قرار میگیرند. اما افراد منتقدی که منصفانه حرف می زنند مطرود واقع میشوند یا محصور میشوند، یا در زنداناند و یا خانه نشین به قول شما در عزلت به سر می برند. کار به جایی رسید که در دولت مرحوم رئیسی رسما اعلام کردند دنبال پاکسازی و تعبیر خالص سازی هستیم. در دولت سابق بسیاری از اساتید مبرز دانشگاه و حوزه، اقتصاددان ها و حقوقدان ها خانه نشین شدند آنها نمیخواستند افراد چاقوکش و عرقخور را بیرون کنند. اساتید مبرز دانشگاه ها و حوزه ها را خانه نشین کردند؛ بسیاری از حقوقدان ها، اقتصاددان ها خانه نشین شدند. کار به جایی رسید که شعار تبعیض و شعار نخبه کشی به عنوان یک شعار رسمی دولت و حکومت شد. اگر این کار ادامه داشت بسیاری از دانشگاهها و حوزه ها خالی شده بود. الان در حوزه های علمیه به فضلایی که میفهمند و انتقاد و تحلیل درست دارند میدان نمی دهند. کسانی می توانند مجوز بگیرند، تدریس کنند و حرف بزنند که بله قربانگو و توجیه گر باشند؛ یعنی یک فضایی به وجود آورده و نخبگان را کنار زدهایم. پس عده ای شهید شدند و عده ای شهید زنده اند. مجتهدی که الان در خانه نشسته، دم فروبسته و به او اجازه نمی دهند یک کلمه حرف بزند، بهتر بود که شهید می شد. اخراج استاد دانشگاه بعد از ۲۰ - ۳۰سال تجربه به خاطر بیان یک کلمه در سر کلاس یا داشتن نظر غیرموافق یعنی نخبه کشی و از بین بردن فرهیختگان. این داشت در این کشور یک رویه، اصل و قانون میشد؛ رسما هم اعلام کردند که ما داریم خالص سازی می کنیم. بنابراین این نیروها را بیرون ریختند. آن وقت چه کسانی را جایگزین کردند؟ افرادی با سطح علمی پایین، کمتجربه و متملق و چاپلوس. اینکه هر کسی که چاپلوس تر و بله قربانگوتر باشد، میدان دارتر شود مسیری جدای از انقلاب و خلاف مسیری است که امام مد نظر داشت. ما داریم از آن مسیر خارج می شویم و باید یک تحول بنیادین ایجاد شود.