یک تحلیلگر ارشد سیاست خارجی میگوید: مطالبات ایران نیز شفاف و صریح بیان شده است: توقف حمایت آمریکا از اسرائیل، کاهش یا توقف حضور نظامی آمریکا در منطقه، لغو کامل تحریمها. اما، هیچ یک از دو طرف حاضر به تعدیل خطوط قرمز خود نیستند.
حسن بهشتیپور گفت: روابط ایران و آمریکا دهههاست در بنبستی ساختاری گرفتار مانده است؛ بنبستی که با تغییر دولتها، جهتگیریهای سیاسی یا گمانهزنیهای رسانهای، تغییر محسوسی را تجربه نکرده است. تا زمانی که هر یک از دو طرف تنها به بیان مواضع خود بسنده کنند، حتی سی سال مذاکره نیز به نتیجهای نخواهد انجامید. مشکل اصلی از یک سو به تمایلات استکباری ایالات متحده و از سوی دیگر به مقاومت ایران در برابر نظام سلطه بینالمللی بازمیگردد. این تضاد بنیادین، چارچوب تحلیلی حاضر را شکل میدهد. به همین دلیل، علیرغم بحثها و گاه امیدواریهای سیاسی، زمینهای واقعی برای گفتوگوی سازنده بین طرفین فراهم نشده است. در سادهترین بیان، هر یک از طرفین شروطی را مطرح میکنند که از دید طرف دیگر نه تنها غیرقابل قبول، بلکه مغایر با منافع ملی آن محسوب میشود.»
وی افزود: خواستههای آمریکا عمدتاً حول سه محور میچرخد: توقف کامل غنیسازی و اعمال محدودیتهای گسترده بر برنامه هستهای ایران، محدودیت برنامه موشکی و فاصلهگیری ایران از محور مقاومت. در مقابل، مطالبات ایران نیز شفاف و صریح بیان شده است: توقف حمایت آمریکا از اسرائیل، کاهش یا توقف حضور نظامی آمریکا در منطقه، لغو کامل تحریمها. اما، هیچ یک از دو طرف حاضر به تعدیل خطوط قرمز خود نیستند. آمریکا تحریمها را ابزاری کارآمد میداند و ایران نیز خواستههای آمریکا را نه تنها غیرواقعی، بلکه تهدیدی مستقیم برای امنیت ملی خود تلقی میکند. نتیجه چنین شکافی در مواضع، عدم امکان تحقق مذاکره مؤثر است.
این تحلیلگر ارشد سیاست خارجی در ادامه گفت: اگرچه گاه در محافل سیاسی از امکان مذاکرات پنهانی سخن به میان میآید، اما هیچ نشانهای جدی از تمایل طرفین به تعدیل مواضعشان مشاهده نشده است. بدون بازنگری اساسی در رویکردها، حتی مذاکرات محرمانه نیز (همانند مذاکرات علنی) نتوانسته به پیشرفت چشمگیری منجر شود. از منظر ایران، توقف غنیسازی به معنای انکار دستاوردهای فناوری هستهای و خدشهدار کردن استقلال ملی است. محدودیت برنامه موشکی نیز به مثابه تضعیف بازدارندگی دفاعی کشور تفسیر میشود. همچنین، فاصلهگیری از محور مقاومت به معنای کاهش توان دفاعی در برابر توسعهطلبی اسرائیل و تضعیف نقش منطقهای ایران است. بنابراین، شروط از پیش تعیین شده آمریکا در تضاد کامل با سیاستهای امنیتی و منطقهای ایران قرار دارد. هرگونه مذاکرهای که بر چنین پیششرطهایی استوار باشد، از ابتدا محکوم به شکست است. نگاه برتریطلبانه واشنگتن در مذاکرات گذشته نشان میدهد که دولت آمریکا بیشتر بر موضع پیروزمندانه خود پافشاری میکند تا بر پایبندی به تعهدات گذشته. تا زمانی که تحریمها علیه ایران مؤثر باشند، آمریکا انگیزهای برای تغییر رفتار خود نخواهد داشت. اینعدم تقارن، ریشه تداوم اختلافات است.
وی افزود: کلید تغییر معادله، تقویت اقتصاد و بازیابی قدرت ملی است. با افزایش تولید داخلی و کاهش وابستگی، کارایی تحریمها کاهش یافته و آمریکا ناچار خواهد شد در راهبرد تحریم حداکثری خود تجدید نظر کند. واقعیت این است که ایران و آمریکا در دو فضای سیاسی کاملاً متفاوت عمل میکنند. هر یک دارای چارچوبی از خواستهها هستند که نه قابل حذف است و نه قابل معامله. از این رو، سخن گفتن از مذاکره در شرایط فعلی بیش از آنکه یک امکان سیاسی باشد، بحثی رسانهای است. ایران باید با تقویت قدرت داخلی و بهبود شرایط اقتصادی، جایگاه بهتری برای تعامل آینده فراهم کند. مذاکره زمانی معنادار خواهد بود که ایران بتواند با بهبود چشمگیر وضعیت اقتصادی، اثرگذاری بیشتری در روابط خارجی خود ایجاد کند.
این کارشناس حوزه سیاست خارجی درخصوص نظرات مخالف مذاکره گفت: توهین به طرفداران مذاکره و مذاکره کنندگان هیچ مبنای عقلانی ندارد. یکی از پرسشهای محوری مخالفان مذاکره این است که آیا بدون اعتماد میتوان با آمریکا وارد مذاکره شد؟ پاسخ روشن است، اعتماد شرط مذاکره نیست. ایران در مقاطع مختلف با طرفهایی مذاکره کرده که قابل اعتماد نبودند؛ نمونه برجسته آن مذاکرات آتشبس با عراق است. مذاکره نه پاداش است، نه نشانه اعتماد؛ مذاکره ابزار مدیریت تنش، کاهش هزینهها و یافتن راهحلهای جدید است. از این منظر، حتی اگر چشمانداز توافق فراگیر در کوتاهمدت واقعبینانه نباشد، گفتوگو با آمریکا برای کنترل تنش و جلوگیری از گسترش بحران ضروری است. نادیده گرفتن این ضرورت تنها باعث افزایش هزینهها میشود، در حالی که طراحی یک دستورکار دقیق میتواند فضای تعامل را مدیریتپذیر کند.
وی درباره روابط ایران و آژانس و مخالفان مذاکره با آژانس نیز گفت: با وجود صدور قطعنامه اخیر شورای حکام، ایران همچنان فرصت و ظرفیت لازم برای رسیدن به یک مدل همکاری پایدار با آژانس را دارد. تهران باید دستورکاری جدید طراحی کند که هم ایمنی داخلی را تضمین کند و هم امکان نظارت فنی را فراهم آورد. در این میان، نه بیاعتمادی مطلق باید مانع مذاکره شود و نه خوشبینی سادهانگارانه جای تحلیل واقعبینانه را بگیرد. تعامل فعال با آژانس و گفتوگوی هدفمند با آمریکا، حتی در سطح مدیریت تنش، راهی است که میتواند منافع ملی را تأمین و هزینهها را کنترل کند. راهبرد مؤثر، نه واکنش احساسی، بلکه تصمیمگیری مبتنی بر عقلانیت، تجربههای گذشته و درک دقیق از موازنه قدرت در واشنگتن، اروپا و آژانس است.