کد خبر : ۱۰۳۶۳۸
۱۸:۲۱

۱۴۰۴/۰۴/۰۲
ترجمه اختصاصی؛

آمریکا ایران را بمباران کرد؛ واقعاً در این کشور حزبی ضدجنگ وجود دارد؟

آمریکا ایران را بمباران کرد؛ واقعاً در این کشور حزبی ضدجنگ وجود دارد؟

اسپنسر آکرمن، خبرنگار برنده جوایز پولیتزر و نویسنده کتاب «پادشاهی وحشت: چگونه دوران پس از ۱۱ سپتامبر، آمریکا را بی‌ثبات کرد و ترامپ را به‌وجود آورد»، با نگاهی تند و تحلیلی به اقدام اخیر آمریکا در بمباران تأسیسات هسته‌ای ایران، از افول دیپلماسی، پوچی گفتمان ضد جنگ، و خطر یک سناریوی تجزیه‌طلبانه سخن می‌گوید.

این گزارش ترجمه‌ای است از مقاله‌ی «US Bombs Iran – Is There an Antiwar Party in This Country?» که توسط اصلاحات نیوز تهیه شده است و به حمله غیرقانونی آمریکا به ایران می‌پردازد:

 

فقط خواستم به همه‌ی آن‌هایی تبریک بگویم که تا دیروز می‌گفتند: «ترامپ رئیس‌جمهور صلح بود، هیچ جنگ جدیدی راه ننداخت…»

در سال ۲۰۲۰، دونالد ترامپ با دستور ترور سردار قاسم سلیمانی—یکی از مهم‌ترین استراتژیست‌های نظامی ایران—نشان داد که در مواجهه با جمهوری اسلامی، به‌دنبال اقدامات رادیکال است. با این حال، آنچه تا امروز مانع گسترش جنگ شد، نه راهبرد واشنگتن بود، نه اصول اخلاقی، بلکه خویشتن‌داری ایران بود.

اما امروز این معادله تغییر کرده است. صبح شنبه، گزارش‌هایی منتشر شد مبنی بر اعزام بمب‌افکن‌های B-2 توسط آمریکا—هواپیماهایی که توان حمل بمب‌های سنگرشکن GBU-57 را دارند؛ بمب‌هایی که برای نابودی تأسیسات زیرزمینی مستحکمی چون سایت هسته‌ای فردو طراحی شده‌اند. فردو یکی از سه هدفی بود که توسط آمریکا بمباران شد.
بسیاری از رسانه‌ها این اقدام را تلاشی برای فشار بر ایران جهت بازگشت به میز مذاکره تفسیر کردند. اما واقعیت این است که از ابتدا مذاکرات چیزی جز پوشش دیپلماتیک برای حملاتی با پشتیبانی کامل کاخ سفید نبود.
مسئله اصلی نیز چیزی فراتر از گفت‌وگو بود: فشار حداکثری برای گرفتن حق ایران در غنی‌سازی اورانیوم برای مصارف صلح‌آمیز. و حالا، سؤال اصلی این است: آیا دیپلماسی هنوز معنایی دارد؟

 

کابوس آغاز شده است

بیست‌وچهار سال پس از آنکه جمهوری اسلامی ایران تلاش کرد در پی حملات ۱۱ سپتامبر با آمریکا آشتی کند و دولت جورج بوش آن را رد کرد؛ نُه سال پس از آنکه ایران در میدان نبرد زمینی علیه داعش در عراق جنگید در حالی که آمریکا پشتیبانی هوایی می‌داد؛ و هفت سال پس از آنکه دونالد ترامپ به‌صورت یک‌جانبه از توافق هسته‌ای (برجام) خارج شد—اکنون جنگ موسوم به «مبارزه با تروریسم» به خطرناک‌ترین مرحله خود رسیده است.
و این‌بار، رهبری این بحران در دستان فردی است که چهارشنبه گذشته با افتخار از «غیرقابل پیش‌بینی بودن» خود سخن گفت و با لحنی رضایتمندانه اعلام کرد:
«هیچ‌کس نمی‌داند قدم بعدی من چیست.»
در آن لحظه، سرنوشت میلیون‌ها انسان در تعلیق بود.

یک روز پیش از آن، نخست‌وزیر بریتانیا، کِیر استارمر، در نشست سران گروه ۷ گفته بود: «هیچ نشانه‌ای وجود ندارد که ترامپ قصد ورود به این درگیری را داشته باشد.»
آیا این گفته نتیجه فریب بود؟ خوش‌بینی ساده‌لوحانه؟ نادیده گرفتن عمدی واقعیت‌ها؟ یا ضعف اطلاعاتی؟
پاسخ را زمان خواهد داد. اما واقعیت این است که بسیاری از مردم—در آمریکا و جهان—باور کرده بودند که ترامپ وارد جنگ اسرائیل نمی‌شود. گویی در هیچ‌کدام از روزهای پس از ۷ اکتبر، نسل‌کشی اسرائیل و تجاوزات منطقه‌ای‌اش بدون حمایت آمریکا—و شخص ترامپ—اتفاق افتاده است!

زمانی که کاخ سفید روز چهارشنبه اعلام کرد ترامپ «تا دو هفته آینده» تصمیم خواهد گرفت، بسیاری از مردم نفس راحتی کشیدند. اما همان‌هایی که با شنیدن آن خبر آرام گرفته بودند، با ناباوری و نگرانی به من پیام دادند وقتی نوشتم: این جدول‌های زمانی، فقط یک فریب است. ورود رسمی آمریکا به جنگ، در دستور کار است.
و پاسخ من به آن‌ها این است: کتابم با عنوان «پادشاهی وحشت: چگونه دوران پس از ۱۱ سپتامبر، آمریکا را بی‌ثبات کرد و ترامپ را به‌وجود آورد»، اکنون در قالب‌های مختلف و با قیمت مناسب در دسترس است.

 

ترامپ و سیاستی بی‌اعتنا به صلح

در هیچ دوره‌ای از فعالیت سیاسی دونالد ترامپ، صلح حتی برای لحظه‌ای در اولویت نبوده است. اصولاً افرادی با گرایش‌های سیاسی مشابه او، به‌دنبال صلح نیستند؛ آن‌ها به‌دنبال سلطه هستند—خصوصاً پس از آنکه وارد جنگ‌های تجاوزکارانه‌ای مانند عراق می‌شوند که سرانجامشان چیزی جز فاجعه نیست.
آن‌ها به‌جای تلاش برای حل ریشه‌های مادی و امپریالیستی بحران‌ها، به دنبال تحقیر دیگران و دامن‌زدن به انتقام‌جویی هستند. تشخیص این تفاوت، یکی از معیارهای مهم برای شناخت کسانی است که واقعاً خواهان صلح‌اند.

جمهوری اسلامی ایران، پس از کودتای آمریکایی ۱۹۵۳ علیه دولت مصدق شکل گرفت—و از همان ابتدا با بحران گروگان‌گیری، تحقیر شدیدی را به ایالات متحده وارد کرد.
در سال‌های بعد، ایران تحقیرهای بیشتری به آمریکا تحمیل کرد؛ به‌ویژه در دوره اشغال عراق، جایی که نیروهای ایرانی با بهره‌گیری از حضور نظامی آمریکا در مرزهای غربی‌شان، باعث تلفات و آسیب‌های گسترده‌ای به نظامیان آمریکایی شدند—تجربه‌ای که بسیاری از کهنه‌سربازان جنگ عراق، و احتمالاً وزیر دفاع فعلی ایالات متحده، هنوز از آن رنج می‌برند.

آنچه امروز شاهد آن هستیم، اگرچه در چارچوب جنگ با تروریسم قابل تحلیل است؛ اما این تنها بستر ماجرا نیست. میل آمریکا برای سرنگونی و نابودی ایران، قدمت دارد—آن‌قدر قدیمی که می‌توان گفت: «این میل، به قدمت تب هالک هوگان در دهه ۸۰ است!» (اشاره‌ای طعنه‌آمیز به هیجان افراطی و شبه‌امپریالیستی در فرهنگ عامه آمریکا).

 

جنگ داخلی در جریان MAGA؛ صلح همچنان غایب

در هفته‌ای که گذشت، جریان MAGA—که به شعار «دوباره آمریکا را عظیم کنیم» ترامپ شناخته می‌شود—درگیر جنگی درون‌گفتمانی میان دو جناح شد:
جناح نظامی‌گرا و جناح محدودکننده (مخالف مداخله‌گری نظامی)
هر دو طرف تلاش داشتند «MAGA واقعی» را از آن خود کنند. اما واقعیت این است که این یک نبرد سیاسی بود و جناح مخالف جنگ، بازنده آن شد.
اما همین‌که هر دو گروه می‌توانند ارزش‌های MAGA را به نفع خود تفسیر کنند، یک نشانه مهم است: ملی‌گرایی افراطی (ناتیویسم) ممکن است جلوه‌های مختلفی داشته باشد، اما هرگز صلح به بار نمی‌آورد. زیرا در ذات پروژه آمریکاییِ مورد نظر MAGA، نظامی‌گری عمیقی نهفته است.

حتی جناحی که ادعا می‌کرد مخالف جنگ است، وقتی ترامپ تفنگداران دریایی را برای سرکوب مردم عادی به لس‌آنجلس اعزام کرد، به‌جای اعتراض، تشویق کرد—در حالی‌که آن‌ها از افرادی با صورت پوشیده حمایت می‌کردند که کارگران را از پارکینگ فروشگاه‌ها می‌ربودند.

و اگر چیزی مایه دل‌خوشی باشد، فقط سقوط کامل چهره ساختگی تولسی گابارد است—کسی که سال‌ها به‌عنوان مدافع صلح ظاهر شد. امیدوارم کسانی که گابارد را «صلح‌طلب» تصور می‌کردند، حالا به اندازه باورشان، شرمنده باشند.

اما حزب ضد جنگ آمریکا کجاست؟ نه در جمهوری‌خواهان است، نه در دموکرات‌ها. اوایل ژوئن، رهبر دموکرات‌های سنا، چاک شومر، عملاً ترامپ را به خاطر عقب‌نشینی در برابر ایران، «ترسو» خواند. 


و روز جمعه، هاکیم جفریس، رهبر دموکرات‌های مجلس نمایندگان، در بیانیه‌ای نوشت: «ایران دشمن قسم‌خورده آمریکاست و هرگز نباید به یک قدرت هسته‌ای تبدیل شود.» شروع از چنین فرض نادرستی، هیچ‌گاه به نتیجه‌ای درست نخواهد رسید…

جفریس سپس اشاره‌ای آیینی به نقش کنگره در آغاز جنگ‌ها کرد—نقشی که از سال ۲۰۰۱ عملاً به تاریخ پیوسته است—و بعد به توهمی درباره دیپلماسی تهاجمی پرداخت که گویا می‌تواند منجر به توافقی قوی‌تر و بلندمدت‌تر شود. در حالی‌که همگان می‌دانند، این بحران حاصل یک نمایش سیاسی ساختگی توسط ترامپ و فرستاده‌اش، استیو ویتکاف، بوده است.
اما نه شومر، نه جفریس، هیچ‌کدام حاضر نشدند جمله‌ای را بگویند که اکثریت مردم آمریکا از سیاستمداران‌شان انتظار دارند: نه به جنگ با ایران.


حمله به ایران؛ سناریوی خطرناک تجزیه؟

جمله معروف ژنرال دیوید پترائوس در جریان حمله به عراق هنوز طنین‌انداز است: «بهم بگو این چطور تمام می‌شود؟»
در آن زمان، شاید پترائوس به‌عنوان یک فرمانده نظامی، نسبت به درستی حمله به عراق تردید داشت. اما اکنون، در جایگاه یکی از شرکای بزرگ‌ترین شرکت‌های سرمایه‌گذاری خصوصی، آشکارا حامی حمله به ایران است. او به نیویورک‌تایمز گفته: «این‌بار با عراق فرق دارد، چون خبری از تهاجم زمینی نیست.»

اما این ادعا، تفکیکی غیرمسئولانه است. جنگ‌های منطقه‌ای نیازی به اشغال ندارند تا به فاجعه‌ای خونین تبدیل شوند.
ژنرال پترائوس، از طراحان اصلی شبکه پایگاه‌های نظامی آمریکا در خاورمیانه است—پایگاه‌هایی که با آغاز حملات، به اهداف بالقوه تبدیل شده‌اند.
حتی پیش از این حمله، حوثی‌ها با غرور ناشی از پیروزی دریایی‌شان در دریای سرخ، تهدید کرده بودند که بار دیگر کشتی‌های آمریکایی را هدف خواهند گرفت.
و حالا… هیچ‌کس نمی‌داند این بحران چگونه به پایان خواهد رسید.

وزیر جنگ رژیم صهیونیستی، اسرائیل کاتس، دیگر حتی زحمت پنهان‌کاری به خود نمی‌دهد. او رسماً اعلام کرده که هدف عملیات، تنها برنامه هسته‌ای ایران نیست؛ بلکه یکی از اهداف، رهبر جمهوری اسلامی، آیت‌الله خامنه‌ای است.
اکنون که آمریکا رسماً وارد میدان شده، اسرائیل به‌دنبال سقوط جمهوری اسلامی ایران است.
آن‌ها تابستان گذشته، با چراغ سبز دولت بایدن، محور مقاومت را تضعیف کردند—و این‌بار می‌خواهند بیش‌تر پیش بروند.
تحلیل‌گر خاورمیانه، موئین ربانی، در پادکست The Dig با اجرای دنیل دنویر گفت: «اسرائیل به‌دنبال تکرار لحظه‌ی سال ۱۹۶۷ است— لحظه‌ای برای بازتعریف نظم منطقه‌ای بر اساس منافع خود.»

منبع: Zeteo

گزارش خطا

ارسال نظر
  • پربازدیدترین
  • پربحث‌ترین‌