«گدعون لوی»، روزنامهنگار اسرائیلی ساکن تلآویو است که در روزنامه «هاآرتص» مینویسد. او در یادداشتی که این هفته منتشر کرده، تصویری تیره و هشدارآمیز از جنگ با ایران، فروپاشی اخلاقی جامعه اسرائیل و بنبستهای خونین در غزه ارائه میدهد. او روایت میکند که چگونه اسرائیل، در حالی که هنوز در باتلاق جنگی بینتیجه در غزه گرفتار است، قدم در مسیر جنگی بزرگتر با ایران گذاشته است.
این مطلب ترجمهای است از یادداشت «War With Iran, Continued Gaza Fighting: Israel Is a Sick Lion, Not a Rising One» که توسط اصلاحات نیوز تهیه شده است و انتقادهای یک روزنامهنگار اسرائیلی از حمله به ایران را روایت میکند:
کشتار در غزه نهتنها متوقف نشده، بلکه با سرعتی فزاینده به مرزهای فاجعهای انسانی نزدیک میشود که میتوان آن را در آستانهی نسلکشی دانست. صفهای غذا به صفهای مرگ تبدیل شدهاند. «چه کسی نفر بعدی است و چه کسی در صف بعد از او؟ / عصر بهخیر ناامیدی، و شببهخیر امید» —آوازی تلخ از یهودا پولیکر و یعقوب گیلعاد که اکنون بیش از هر زمان، واقعیتی عینی را بازتاب میدهد. در این میان، دستگاه مرگ، شمار قربانیان فلسطینی را با همان بیتفاوتی و دقتی ثبت میکند که شمارندهی پمپ بنزین، میزان سوخت واردشده به باک خودرو را! تاکنون حدود ۴۰۰ نفر در حالی جان باختهاند که تنها برای یک کیسه آرد و بطریای روغن در صف ایستاده بودند. چه جرمی مرتکب شده بودند؟
چه کسی امروز، در میانهی دویدنهای روزمره به سمت پناهگاهها—وضعیت جدید و «عادیشده» ما—توان تأمل بر این پرسش را دارد؟ ویرانی در خیابانها نیز بهنوعی عادی شده است. برخی خیابانهای اسرائیل امروز شبیه خارکیف پس از آخرین حملهی روسیهاند، و عجیب آنکه این ماجرا برای ما «قابل قبول» شده؛ تصویری از شیری بیمار، نه شیری در حال خیزش.
چنان رفتار میشود که گویی این وضعیت، یک بلای طبیعی بوده، تقدیری محتوم یا حکمتی آسمانی. دستاوردها را به خود نسبت میدهیم، اما هزینهها را به گردن «قوه قاهره» میاندازیم. واقعیتی دیوانهوار را که خود برگزیدهایم، چون اجبار گریزناپذیری معرفی میکنیم.
تنها یک هفته پیش، اسرائیل تصمیم گرفت وارد جنگ با ایران شود؛ در حالیکه هنوز درگیر حملهای فرسایشی به غزه است که از ۲۰ ماه پیش آغاز شده و تاکنون هیچ دستاورد پایدار و قابل اتکایی از آن به دست نیامده است. هزینههای این جنگ، حتی اگر روزی به پیروزی ظاهری منتهی شود، بسیار فراتر از آن خواهند بود.
کافی است از افکار عمومی جهان دربارهی اسرائیل بپرسید، یا با مردم اسرائیل دربارهی نگاهشان به جهان گفتوگو کنید؛ نتیجه، چیزی جز فرسایش اخلاقی و فساد بنیادین نخواهد بود. اکنون، در حالیکه غزه همچنان در خون میغلتد و اسرائیل در بنبستی اخلاقی گرفتار است، ما بار دیگر به سوی جنگ میرویم—در حالیکه هنوز نیروها و گروگانهایمان در نوار غزهاند.
با این حال، اسرائیل شادی میکند: خسته، نگران، اما شادمان. تیتر اصلی روزنامهی «یدیعوت آحرونوت» این هفته فریاد میزد: «تهران در آتش» —در حالیکه تنها چند صد متر آنسوتر از خانهام، ساختمانهایی در حال سوختن بودند.
سؤال این نیست که به کجا میرویم، بلکه این است که ما را به کجا میبرند؟ مانند برهای به سوی قربانگاه، یا نظیر گلهای به سوی پیروزیای موهوم و ساختگی.
ایران تسلیم نخواهد شد—حداقل نه پس از کارزاری متکبرانه و تحقیرآمیز از سوی آمریکا و اسرائیل. بهترین سناریوی ممکن، بازگشت به نوعی توافق هستهای جدید است که حتی در آن صورت نیز نمیتوان از پایانی خوش سخن گفت.
در جایی که ۲۰ ماه زخمهای جنگ را در غزه تحمل کرده و نامعلوم است تا چه زمانی در پناهگاهها خواهد زیست، شادی چه معنایی دارد؟ حتی اگر ایران برای مدتی برنامهی هستهای خود را کنار بگذارد، چه چیز امیدبخش خواهد بود؟ جامعهای متلاشی، اقتصادی در بحران، هزاران متهم به جنایت جنگی که آزادانه در میان مردم میگردند، فضایی سیاسی که بهجای وحدت، یکدستی هراسآور دارد، و نتانیاهو که تنها با حلقهی نزدیک خود مصاحبه میکند و آن را «ژورنالیسم واقعی» مینامد. در این میان، آنچه بیش از همه مورد تأکید قرار گرفته، ترور دو فرماندهی ارشد نظامی ایران در طول یک هفته است.
شیری بیمار…