کد خبر : ۱۰۲۶۴۲
۱۲:۰۵

۱۴۰۴/۰۳/۰۳
سعید شریعتی:

اصلاحات کماکان یک اندیشه قدرتمند و استوار است اما امروز دستور کاری ندارد

اصلاحات کماکان یک اندیشه قدرتمند و استوار است اما امروز دستور کاری ندارد

عضو شورای مرکزی حزب اتحاد ملت گفت: امروز اندیشه اصلاحات قدرتمند و روزآمد در میان حاملان آن که عمدتا حاملان اجتماعی و فرهنگی و سیاسی اندیشه اصلاحات است، متجلی است. اندیشه اصلاحات یک اندیشه منتشر و قدرتمند است. کماکان استوار است. نشانه های آن موجود. به دلایل متعددی اندیشه اصلاحات دستورالعمل سیاسی خود را نمی بیند. اصلاح طلبان یعنی کسانی که قائل به اندیشه اصلاحات هستند اما دستور کاری ندارد

سعید شریعتی، به ابعاد مختلف رویداد خرداد ماه سال ۱۳۷۶ پرداخت. این فعال سیاسی اصلاح طلب به زمینه های حضور پرشور مردم در انتخابات ریاست جمهوری سال ۱۳۷۶ اشاره کرد و نتیجه این انتخابات را تجلی مردم قلمداد کرد.

متن کامل این مصاحبه تفصیلی به شرح زیر است:

از نگاه شما شرایطی که باعث شد تا کشور به سمت این رفت تا انتخابات پرشور سال ۱۳۷۶ برگزار شود و جریان اصلاحات زمام امور را به دست بگیرد، چه بود؟

خیلی خوشحالم به این مناسبت در خدمت خبرگزاری ایسنا هستم. چراکه خبرگزاری ایسنا خودش یکی از فرزندان دوم خرداد است. شاید اولین خبرگزاری غیردولتی است که پس از دوم خرداد با شیوه مدرن و به روز راه اندازی شد. الان نزدیک ۲۶ سالگی ایسنا هستیم. به هر حال جای خوشبختی دارد. در مورد دوم خرداد سال ۱۳۷۶که به بیان مقام رهبری یک حماسه ملی بود، سال های سال است که گفت وگو می شود و آن رخداد از جهات مختلف ارزیابی می شود. ولی اهمیت آن روز و آن اتفاق و آن حماسه و آن رخداد از این جهت قابل تحلیل مداوم است که یک نقطه عطفی در تاریخ سیاسی نظام جمهوری و بلکه در تاریخ معاصر قلمداد می شود.

ریشه های شکل گیری حماسه دوم خرداد موکول است به رخدادهایی که در فاصله سال ۱۳۶۸ تا ۱۳۷۶ در ساختار حکمرانی و ساختار سیاسی کشور اتفاق افتاد. دهه اول انقلاب، زمان رهبری بنیان گذار جمهوری اسلامی، عمدتا دوران تاسیس و استقرار نهادها و ساختارهای سیاسی کشور بود که با اتفاق بزرگی به اسم جنگ تحمیلی مواجه شد و فرآیند استقرار نظام سیاسی مردم سالار با وقفه مواجه شد. اختلال هایی در نحوه اداره کشور در شرایط بحرانی جنگ به وجود آمد و برخی اهداف مردم سالارانه انقلاب اسلامی تا حدودی معوق شد.

در سال ۱۳۶۷ پس از پایان جنگ نمایندگان مجلس بر سر موضوعاتی نامه نوشتند به حضرت امام و نقدهای جدی بر نظام حکمرانی مطرح کردند.  آن موقع مجلس دوم یا شاید اوایل مجلس سوم بود. فکر کنم اوایل مجلس سوم بود که نمایندگان نامه را به رهبری وقت نوشتند و حضرت امام با پذیرش انتقادهایی که  در نامه مطرح بود، اعلام کردند ما به ضرورت جنگ در موضوعاتی مجبور به عدول از اهداف قانون اساسی شدیم و از این پس به قانون اساسی برخواهیم گشت. یعنی دیگر جنگ از بین رفته و  دیگر باید کشور بر مدار قانون اساسی که قرارداد اجتماعی بین مردم و حکومت است، برگردد. این نامه تاریخی بود که هنوز به آن استناد می شود.

کماکان علی رغم بازنگری که در قانون اساسی در پایان سال ۱۳۶۷ و نهایتا  سال ۱۳۶۸ بعد از رحلت حضرت امام اتفاق افتاد، ساختار قانون اساسی تغییراتی کرد. مجدد به رای مردم گذاشته شد. البته مشارکت مردم در رفراندوم قانون اساسی دوم نسبتا پایین بود و اما ۵۰ درصد مردم شرکت کردند. قانون اساسی به رای مردم گذاشته شد و مورد پذیرش قرار گرفت. متاسفانه در فاصله بین سال  ۱۳۶۸ تا سال ۱۳۷۶ از سوی برخی در ساحت سیاسی تفاسیری از اصولی از قانون اساسی جریان یافت که از گردش نخبگان و گردش نمایندگان مردم در عرصه حکمرانی و سیاسی ممانعت می کرد.

اگر از بعد سیاسی بخواهیم اشاره کنیم که چه شد، ابتدا تغییر آئین نامه خبرگان رهبری و تشکیل خبرگان رهبری در سال ۶۹ مواجه بودیم. بلافاصله در سال ۷۱  انتخابات مجلس چهارم بنا بود برگزار شود که  شورای نگهبان وقت تفسیری از اصل ۹۹ داد و نظارت استصوابی را بنیان گذاشت. البته خود قانون انتخابات بر مبنای پذیرش نظارت استصوابی در مجلس چهارم به تصویب رسید.

این دو واقعه بزرگ در صحنه سیاسی کشور، نظام نمایندگی و آنچه که  بنیان مردم سالاری در کشور است را تحت تاثیر قرار داد. در فاصله سال ۱۳۶۸ تا سال ۱۳۷۶ این دو اتفاق افتاد. در ابتدای ریاست جمهوری دوران آقای هاشمی رفسنجانی و رهبری مقام معظم رهبری، این دو اتفاق رقم خورد.

آقای هاشمی رفسنجانی که رئیس جمهور بود و درواقع عضو برجسته جامعه روحانیت مبارز بود و خیلی در اداره کشور اثر داشت، در چانه زنی با روحانیت مبارز پنج نفر را معرفی کرد تا در لیست تهران قرار دهند اما روحانیت مبارز آن را نپذیرفت. زمینه شد تا حزب کارگزاران سازندگی شکل گرفت و لیستی داد که  تقریبا برنده انتخابات تهران شد. آنجا نشان دهنده این فاصله ای بود که در دوم خرداد نتیجه خود را نشان داد.آیا می توان گفت جرقه رخداد انتخابات دوم خرداد  سال ۱۳۷۶ در مجلس پنجم خورد؟

در عین حال که در سیاست  چالش هایی داشتیم؛ در میان نیروهای اجتماعی و نیروهای فرهنگی هم یک تفکر خاصی آمد ذیل بحث تهاجم فرهنگی، به بحث ممیزی دامن زد و با کنار رفتن برخی تولید کنندگان فرهنگی  شکافی در آنجا ایجاد شد. در عرصه فرهنگی تا سال ۱۳۷۱ که آقای خاتمی وزیر ارشاد بود این منازعه در سطح دولت بود. یعنی  بخش هایی از حکومت می خواستند ببرند به آن سمت، اما وزارت ارشاد با محوریت آقای خاتمی که وزیر ارشاد بود تلاش می کرد تا پیش برود. تا فشارها آنقدر زیاد شد که آقای خاتمی در خرداد سال ۱۳۷۱ مجبور به استعفا از وزارت ارشاد شد. آقای لاریجانی آمد و به فاصله کمی آقای لاریجانی به صدا و سیما رفت. آن تفکر  که آقای لاریجانی آن را نمایندگی می کرد به صدا و سیما رفت. تیم آقای  هاشمی از صدا و سیما کنار گذاشته شدند و صدا وسیما هم در خدمت  آن جریان قرار گرفت. میرسلیم نیز به وزارت ارشاد آمد. فضای فرهنگی با آن چه در قانون اساسی جمهوری اسلامی مطرح بود فاصله گرفت.

 در حوزه اجتماعی هم این مسئله را داشتیم‌. در حوزه اجتماعی جریان هایی تحت عنوان حزب الله و انصار حزب الله حضور داشتند. آن موقع مسئله حجاب مثل امروز نبود. ظاهرگرایانه برخورد میشد. در حوزه مسائل اقتصادی نیز سیاست ها اقتصادی دولت سازندگی عدالت اجتماعی را تحت تاثیر قرار داد. وقایع  اجتماعی سال ۱۳۷۱ در مشهد تا سال ۱۳۷۴ در اسلامشهر در واکنش به این سیاست ها بود.

به این جمع بندی می توان رسید که  درآستانه دوم خرداد سال ۱۳۷۶ یک پتانسیل جدی واگرایی در جامعه در شکل ها مختلف و کانون های مختلف با موضوعات مختلف دیده می شد. بعد از نزدیک شدن به پایان دولت آقای هاشمی رفسنجانی در سال ۱۳۷۵ و اتفاقاتی که در انتخابات مجلس پنجم افتاده بود؛  مجموعه ای به این نتیجه رسیده و همه هم تقریبا  متفق بودند آقای ناطق نوری گزینه برای ادامه ریاست جمهوری بود. در این سو نیروهای منتقد به این نتیجه رسیده بودند نباید اجازه داد همه چیز یکدست شود. شعار ضد انحصار یکی از شعارهای محوری دوم خرداد ماه سال ۱۳۷۶ بود.بر این مبنا  جریان دانشجویی کشور که یک جریان پیشرو بود، جنبش دانشجویی کشور در آن سال ها یک جنبش  پیشرو بود. با محوریت دفتر تحکیم وحدت و انجمن ها اسلامی دانشجویی به اضافه نیروهایی که تحت عنوان جبهه نیروهای خط امام معروف بودند، پیش می رفت. این ها و بخشی از جامعه مطبوعاتی و هنرمندان و فرهنگیان کشور کسانی بودند که بعد خروج آقای  خاتمی از وزارت ارشاد، همه حضورشان کمرنگ شده بود. این ها با یک رفت و برگشتی ابتدا روی آقای مهندس موسوی به جمع بندی رسیدند. ابتدا با آقای  مهندس موسوی وارد گفت وگو شدند اما پالس های جدی گرفتند به نتیجه نخواهند رسید.

تا اینکه آقای موسوی اعلام کردند من نمیام. این نیرو با پیشروی انجمن های اسلامی و دفتر تحکیم وحدت به گزینه آقای خاتمی رسیدند. آقای خاتمی هم ابتدا قبول نمی کرد. محاسبات جدی داشت ایشان که شرایط برای کار فراهم نیست. رفت و آمد گروه های مختلف از همه طبقات آقای خاتمی را در اسفند سال ۱۳۷۵ به این جمع بندی رساند در انتخابات حضور داشته باشند. اولین میتینگ بزرگی که برای حضور آقای خاتمی برگزار شد در دانشگاه شریف بود. با حضور پرشور جریان دانشجویی بود. یک پدیده شد.همه شاخک ها حساس شد. ولی حضور فعال و جدی و  تشکیل ستاد ها ی آقای خاتمی در تعطیلات نوروز سال ۱۳۷۶ اتفاق افتاد.

با این وجود به دلیل این که صدا و سیما و ابزار تبلیغاتی پشت سر آقای ناطق نوری بود، یک  فضای رسانه ای  سنگین شکل گرفت که هیچ کس باور نمی کرد آقای خاتمی امکان رای آوری داشته باشد. من خاطرم هست که عید غدیر سال ۱۳۷۶ که ۲۰ روز به انتخابات مانده بود، ما در ستاد آقای خاتمی برای عید دیدنی خدمت ایشان  بودیم، آقای خاتمی گفت ما آمدیم، حدود ۵ میلیون رای می آوریم و این  برای تشکیل یک حزب سراسری مبنایی می شود.

 پس آقای خاتمی برای ریاست جمهور برنامه ای نداشتند؟

این بی انصافی است که  بگوییم آقای خاتمی برنامه نداشتند. نخبگان دور آقای خاتمی همه نیروهای  برجسته فکری بودند. برنامه داشتند و می دانستند قرار است چه کار کنند. آقای خاتمی بدون برنامه نیامده بود اما این یقین نبود که رای می آورد. این خروش و حضور ۲۰ میلیونی مردم قابل پیش بینی نبود. البته در حاشیه ماجرا، شائبه هایی بود که نمی گذارند کسی غیر از آقای ناطق رای بیاورد. از این جور حرف ها درآمد که بنویسید خاتمی می خوانند ناطق.

همین بحثی که اشاره کردید، « بنویسید خاتمی می خوانند ناطق» از همان موقع باب شد. جریان اصلاحات در هر انتخابات این نگرانی را پمپاژ می کند. حتی در انتخابات اخری هم شاهد بودیم. این ایده از کجا می آید که جرین اصلاحات می گوید اگر شما نیایید آقای ناطق می شود. اگر نیایید آقای جلیلی می شود. این رویکرد چقدر در موفقیت جریان اصلاحات در انتخابات سهم داشته است؟

اولا این ربطی به جناح اصلاحات ندارد. در سال  ۱۳۷۸ که انتخابات مجلس ششم برگزار شد ،برای اولین بار در تاریخ جمهوری اسلامی شائبه تقلب در انتخابات رسما از سوی جناح مقابل مطرح شد. تیتر هفته نامه موتلفه تقلب در انتخابات بود. حتی رئیس جمهور کشور آیت الله هاشمی رفسنجانی در خطبه های نماز جمعه به این شایعه واکنش نشان داد. شایعه بود.بعدا هم خیلی جناح بازنده انتخابات  انتقاد کردند. اما ادعای رسمی تقلب در انتخابات هیچ گاه نشد. هیچ گاه رسما حزبی بیانیه نداد که تقلب در انتخابات می شود یا خواهد شد.

در سال ۷۶ یک طیف می گفتند اراده این است که آقای ناطق نوری رئیس جمهور شود. دو روز مانده به انتخابات سال ۱۳۷۶ یعنی چهارشنبه ۳۱ اردیبهشت سال ۱۳۷۶ تیتر روزنامه ابرار از قول یکی از روحانیون با سابقه و بانفوذ جمهوری اسلامی  مرحوم آیت الله مهدوی کنی این بود که نظرها بر روی ریاست جمهوری آقای ناطق نوری است. این القاها سبب شد مردم بگویند کار تمام است. بستند برای آقای ناطق نوری. این شایعات بود که آقای هاشمی جمعه قبل انتخابات آمد  گفت که  ما اجازه تقلب نمی دهیم. خود رئیس جمهور روز انتخابات به وزارت کشور رفت.

زمانی که جریان اصلاحات سکان دار امور اجرایی کشور شد و آقای خاتمی رئیس جمهور شد، همواره اختلاف نظرهایی بین اصلاح طلبان و آقای هاشمی بود. این روند ادامه داشت تا سال ۱۳۸۸ و حتی بعد از  اینکه جریان اصلاحات در دستگاه اجرایی کشور نبود. خودتان رابطه جریان اصلاحات را با آقای هاشمی چگونه ارزیابی می کنید؟ اگر این رابطه بهتر بود،  جریان اصلاحات نمی توانست موثر تر باشد؟

من ادعای آخرم را اول بگویم. دوره هشت ساله آقای خاتمی به شهادت آمار و ارقام و مشاهدات همه کسانی که در آن دوره زیست کردند؛ موفق ترین دوره دولت ها پس از انقلاب است. شاید می توانست بهتر باشد. این ادعا قابل راستی آزمایی نیست اما در مقایسه با سایر دولت ها تا الان به شهادت دستاوردهای آماری در حوزه های مختلف موفق ترین دولت بوده است. با یک کلیشه که دولت اصلاحات ناموفق بود، به شدت مخالف هستم. آمار و مشاهدات ما می گوید آن دوره در تاریخ معاصر ایران دومین دوره ای است که کشور به بهترین نحو ممکن اداره شده است. در پایان دوره آقای  خاتمی آنقدر کشور روی سکوی پرش قرار گرفت، ما یک برنامه ۲۰ ساله نوشتیم و با تایید مستندات سازمان برنامه و همه ارکان نظام اگر مسیر دوره اصلاحات امتداد می یافت سالی ۸ درصد رشد ‌کنیم و امسال که سال پایانی چشم انداز ۲۰ ساله است، قدرت اول منطقه باشیم.

در انتخابات مجلس ششم جبهه مشارکت از پیش معلوم بود که برنده انتخابات است. همه می دانستند فضا در دست اصلاح طلبان است و جبهه مشارکت پیروز خواهد شد. فضای سیاسی در اختیار جریان طرفدار آقای خاتمی بود و این نیز مشخص بود. ما در حزب مشارکت با این مواجه بودیم که چرا آقای هاشمی را کنار می گذارید؟ با اطلاع می گویم که ما به آقای هاشمی پیغام دادیم که شما نزد ما بیا و در  سرلیست جبهه مشارکت قرار بگیر مشروط بر اینکه فقط در این لیست باشید. ما نمی توانستیم اشتراکی با جامعه روحانیت مبارز داشته باشیم که ما به مردم گفتیم با این ها کاملا مخالف هستیم. اگر این کار را می کردیم مردم می گفتند دعوای شما زرگری بود. ما به آقای هاشمی گفتیم بیا سرلیست جبهه مشارکت قرار بگیر.مشروط بر اینکه فقط در لیست اصلاح طلبان باشید.  ما به آقای هاشمی می گفتیم شما یک اکت سیاسی انجام بده و یک قدم به سمت اصلاحات بردار  و سرلیست اصلاح طلبان قرار بگیر و به مجلس برو و رئیس مجلس هم خواهید شد.

اتفاقی که افتاد این بود که کارگزاران سازندگی نظرسنجی کردند و در نظر سنجی اینگونه شد که محمدرضا خاتمی نفر اول شد و آقای هاشمی نفر دوم شد. روی روش علمی آن بحث نمی کنم. این نظرسنجی مبنای تصمیم گیری آقای هاشمی رفسنجانی شد. کارگزاران سازندگی نتیجه را بردند پیش آقای هاشمی گفتند چرا منت مشارکت را بکشیم، شما الان نفر دوم هستی. شما به عنوان نفر دوم هم به مجلس بروید، مانند سال ۱۳۷۴ که خانم  فائزه هاشمی نفر اول بود و آقای ناطق نفر دوم بود رئیس شد، شما هم به عنوان نفر دوم تهران رئیس مجلس خواهید شد.

این شد که نپذیرفتند.آقای هاشمی گفت من با این ها می آیم.هر کس می خواهد مرا در لیست خود بگذارد و هر کس نمی خواهد نگذارد. اشتباه دوستان کارگزاران این بود که وقتی از مردم می پرسیدند که بین این دو به کی رای می دهید، مردم یا می گفتند خاتمی یا هاشمی. دوستان کارگزاران توجه نکردند و آنجایی فریب خوردند که منظور مردم را متوجه نشدند. منظور از اینکه سید محمدرضا خاتمی نفر اول و هاشمی نفر دوم تهران می شود، لیست سید محمدرضا خاتمی اول می شود و لیست هاشمی دوم خواهد شد. کمااینکه همین نیز شد.در عمل نظر سنجی درست شد. لیست هاشمی دوم شد.

در دوره اصلاحات فضای دانشگاه ها خیلی سیاسی بود. علت این چه بود؟ شما آسیب های این را چگونه ارزیابی می کنید که از فضای بسته دانشگاهی به فضای باز رسیدیم؟ امروز نیز اصلا برای دانشجوها مسائل سیاسی اهمیت ندارد. علت اینکه  امروز جامعه دانشگاهی از دغدغه های سیاسی فاصله گرفته است، چیست؟

چون دانشگاه تجمیع نخبگان کشور است و دانشگاهیان مرجعیت اجتماعی دارند. در ساخت و بافت اجتماعی ایران به خصوص در گذشته که دانشگاه ها محدود بودند، دانشجو جایگاه ویژه ای دارد. تعداد کمی دانشجو داشتیم، آن موقع از یک شهری پنج نفر دانشجو به دانشگاه تهران می آمدند. این ها در شهر خود مرجعیت پیدا می کردند. این مرجعیت و این مطالبه ای که جامعه از دانشجو داشت او را نسبت به مسائل سیاسی و اجتماعی دغدغه مند می کرد. به خصوص در دورانی که احزاب و مطبوعات سرکوب می شدند. بعد از کودتای ۲۸ مرداد، مطبوعات و احزاب سرکوب شدند. وزن کار به دانشگاه آمد. بلافاصله ما ۱۶ آذر ۱۳۳۲ را داشتیم.  چون رژیم پهلوی احزاب و مطبوعات را بعد کودتا سرکوب کرد.

این اتفاق همین گونه رخ داده است. در دهه ۵۰ نیز اینگونه بود. باز سرکوبی روی احزاب و رسانه ها و گروه های سیاسی شد و وزن به جنبش دانشجویی آمد. بعد انقلاب هم چون جنبش دانشجویی محوریت داشت در پیشبرد اهداف انقلاب، این امتدا یافت. ولی من می گویم دریک شرایط توسعه یافته ای که احزاب سیاسی کارکرد ها خود را دارند و  شاخه های سیاسی دانشجویی هم کارکرد خود را دارند.

دولت آقای خاتمی از دولت های موفق بود ولی حاشیه های زیادی هم داشت. این حاشیه ها چقدر ترمز شد برای جریان اصلاحات و دولت اصلاحات؟ چقدر سبب شد  تا جریان اصلاحات در گام های بعدی نتواند به سیاست ورود کند؟

این از کجا ناشی می شود؟ یک فاصله ای وجود دارد بین کسانی که در آن دوره به دنبال اعمال تغییرات به شکل تدریجی در جهت مطالبات جامعه در ساخت حکومت حضور داشتند. که شما می گویید اصلاح طلبان داخل حکومت با یک جریان های سیاسی و اجتماعی و فرهنگی که نقش مطالبه گران مطالبات جامعه را ایفا می کردند. ساده تر  بخواهم بگویم ما بعد دوم خرداد ۷۶ تقسیم به دو شدیم. اصلاح طلبان و اصلاح گران. آن ها که بیرون هستند اصلاحات را مطالبه می کنند و آن ها داخل هستند کارگزاران اعمال اصلاحات هستند. اصلاح گران دستشان در کار است و چه در قوه مقننه و چه در قوه مجریه اصلاح گرا بودند.  مقاومت هایی بود. طرف مقابل که نمی خواست تغییرات اتفاق می‌افتد با استناد به شعارها محوری آقای خاتمی که حاکمیت قانون بود عملا با سواستفاده از ابزار قانون جلوی اصلاحات را می گرفت. شعار آقای خاتمی حاکمیت قانون بود که پشت آن یک عالم معنای سیاسی است.  یعنی حاکمیت قرارداد اجتماعی.

ما در ساختار سیاسی کشور با یک اشتراک لفظی مواجه هستیم. یعنی آنچه که از آن به عنوان حاکمیت قانون یاد می کنیم با آنچه که روی کاغذها رسمی و روزنامه رسمی پس از گذار از مجلس و شورای نگهبان چاپ می شود، اشتراک لفظی داریم.آن قوانین از وقتی که نظارت استصوابی آمد از قرارداد اجتماعی فراتر رفت.

باتوجه به اتفاقاتی که در دولت اصلاحات افتاد، چقدر جسارت های دولت وقت به دولت اصلاحات کمک کرد و چقدر به آن آسیب زد؟

به عنوان مثال داستان قتل های زنجیره  داستان دراز دامن است. مقدمات و دلایل آن اتفاق و سازمان دهندگان آن اتفاق و  اینکه چه سناریوهایی نوشته بودند، بلند است. در فرصت دیگر اشاره خواهم کرد. در مورد اینکه جسارت دولت آقای خاتمی در مواجه با این دسیسه ها و توطئه ها چه بود، خیلی نقش و اثر شخص آقای خاتمی و مدیران او اهمیت دارد. اول مسئولیت پذیری و برخورد با متخلف و شفافیت و محرم دانستن مردم حائز اهمیت است. این دو اتفاق خیلی مهم بود. یکی بحث قتل های زنجیره ای که به هر دلیلی اتفاق افتاده بود.آقای  خاتمی و وزارت اطلاعات دولت اصلاحات  این جسارت را داشت که بگوید عامل این کجا بوده است. برای نخستین بار اینگونه شد.  این اتفاقات قبلا هم می افتاد. برای اولین بار عذرخواهی عملی دولت با برخورد با عاملان شناخته شده این جنایت و دستگیری و محاکمه عوامل آن رقم خورد. همه فهمیدند عاملان جنایت که هستند و اهداف آن چه هست. دولت دامن خود را بر چید و نسبت به قربانیان هم ادای وظیفه کرد.

در ماجرای تاسف برانگیز کوی دانشگاه در سال ۱۳۷۸  نیز دولت و همه نیروهای دولت از وزارت کشور و شورای عالی امنیت ملی همه آمدند و از دانشجویان و قربانیان آن ماجرا حمایت کردند و در کنار مردم برای کشف عامل رخداد این جنایات ایستادند. آن گزارش درخشان شورای عالی امنیت ملی بی نظیر است. ما نظیر حادثه کوی دانشگاه هم قبل انقلاب و هم اول انقلاب و هم وسط انقلاب و هم بعد دوم خرداد سال ۱۳۷۶ و هم بعد دولت اصلاحات داشتیم اما اولین بار شورای عالی امنیت ملی آمد و گزارش شفاف از عوامل شکل گیری و عوامل جنایت دادند. حاکمیت هم‌همراهی کرد. این توانمندی دولت بود که حاکمیت را همراه کرد.

چرا در نهایت آقای خاتمی در پایان دوره خود در حیاط دولت گفت من تدارکات چی هستم؟

نگفت من تدارکات چی هستم.  آقای خاتمی گفت این هایی که مقابل اختیارات دولت قرار می گیرند و جایگاه دولت را در ساختار سیاسی  ایران به رسمیت نمی شناسند و رئیس جمهور را به عنوان مجری قانون اساسی و رئیس دولت به رسمیت نمی شناسند، جایگاه ریاست جمهوری را در حد تدارکات چی می بینند.  آقایون هر کاری می خواهند کنند امکانات آن را دولت فراهم کند. آقای خاتمی  نگفت من تدارکات چی هستم،گفت این ها می خواهند ریاست جمهوری را در حد تدارکات چی پایین بیاورند. الان ما می فهمیم حرف آقای خاتمی چه بود.

آقای خاتمی هیات نظارت بر اجرای قانون اساسی می گذاشت تا تخلف از قانون اساسی را رصد کند. لایحه داد تا اختیارات رئیس جمهور را شفاف کند. نگفت من تدارکات چی هستم بلکه  گفت جبهه مقابل رئیس جمهور را در حد تدارکات چی می بینند نه رئیس جمهور و نه نهاد جمهوریت نظام. رییس جمهور دو نقش دارد. یکی رئیس قوه مجریه است که وظایف آن از سایر قوا تفکیک شده است و یکی هم مجری قانون اساسی است. یعنی اگر رئیس قوه قضائیه به قانون اساسی عمل نکرد رئیس جمهور  باید آن را به خط کند. مجری قانون اساسی بودن بار حقوقی سنگینی دارد.

باتوجه به تصمیماتی که دولت آقای خاتمی ، قبول دارید که حاکمیت بیشترین همراهی را با دولت اصلاحات داشت؟ اگر مقایسه ای با دولت های که بعد از او آمدند داشته باشیم، می توانیم بگوییم بیشترین حمایت حاکمیت از دولت اصلاحات بوده است؟

اولا برعکس آن را هم بگویم. واقعا  بهترین رئیس جمهور در تعامل با رهبری نظام در بین همه روسای جمهور، حالا آقای پزشکیان را هنوز نمی توان قصاوت کرد، بهترین تعامل با رهبری نظام از سوی آقای خاتمی بوده است. این را گواهی داده اند که بیشترین رابطه و هماهنگی و ارتباط دو سویه بین رهبری نظام و این دولت بود. اجازه ندارم اسم بیاورم. اما حتما آنکه گفته این را تایید می کند. از منبع موثق و محترمی بدون واسطه شنیدم که این حرف را گفتند و این را شهادت دادند. این تعامل البته دو سویه بود. شما را به آخرین دیدار رهبری با این دولت ارجاع می دهم. دیدار خداحافظی بود. فرمایشات رهبری را مرور کنید. آنچه که رهبری در آخرین روز از کار این دولت گفتند حجت برای ما است. این رابطه میتوانست حالا نه در کسوت رئیس جمهور بلکه به عنوان رهبر یک جریان سیاسی تداوم یابد، متاسفانه اتفاقاتی این فاصله را ایجاد کرد و  به نظرم این اتفاقات نباید می افتاد. اما قابل ترمیم است. اصلاح این رابطه به خیر عمومی منجر خواهد شد.

اکنون جریان اصلاحات را کجا می بینید؟ آیا هنوز  جریان اصلاحات تاثیر گذار است؟

من آدمی نیستم که خلاف آنچه فکر می کنم، بگویم. فکر بنده الان لزومی به گفتن ندارد. خیلی به این موضوع نمی پردازم اما خیلی کوتاه می گویم که  اندیشه اصلاحات برقرار است. اندیشه اصلاحات قدرتمند و روزآمد در میان حاملان آن که عمدتا حاملان اجتماعی و فرهنگی و سیاسی اندیشه اصلاحات است، متجلی است. اندیشه اصلاحات یک اندیشه منتشر و قدرتمند است. کماکان استوار است. نشانه های آن موجود. به دلایل متعددی اندیشه اصلاحات دستورالعمل سیاسی خود را نمی بیند.  اصلاح طلبان یعنی کسانی که قائل به اندیشه اصلاحات هستند اما دستور کاری ندارد.امروز  اصلاح طلبان در شکلی از تعامل با نظام دارند ایده های کارآمد سازی نظام نه اصلاح نظام را دنبال می کنند.

وی در پایان این مصاحبه تفصیلی نظر خود را درباره عبارات زیر اعلام کرد:

آقای محمد خاتمی: فرزند فاضل و متعهد ایران

مرحوم هاشمی رفسنجانی: مرد بزرگ تاریخ سیاسی ایرانی

شهید آیت الله رئیسی: خدا رحمت کند ایشان را

وعده صادق یک و دو:  کاش به آنجا نمی رسیدیم تحریم های آمریکا: ظالمانه و ناعادلانه و خوی استکباری

دوم خرداد: روز تجلی مردم،یوم الله

انتخابات ۸ تیرماه ۱۴۰۳ : تلاش برای آشتی با مردم

دانشگاه: نقطه اول و آخر امید ما

مردم : ولی نعمت ما

منبع: ایسنا

گزارش خطا

ارسال نظر
  • پربازدیدترین
  • پربحث‌ترین‌