سیاسی
صادق زیباکلام؛ از ربوده شدن به دست کردها تا دوران زندان
صادق زیباکلام مفرد استاد علوم سیاسی دانشگاه و کارشناس سیاسیست که بهواسطه سخنان بدون تعارف و تندش در ایران شهرت زیادی دارد. او یکشنب، ۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۳ زندانی به اوین منتقل شد.
رویداد۲۴ نوشت: اگرچه امروز همه مردم ایران به واسطه مشکلات و فضای کشور تبدیل به یک فرد سیاسی شدهاند، اما حتما لازم نیست اهل سیاست باشید تا صادق زیباکلام را بشناسید بهویژه اگر سرتان در شبکههای اجتماعی باشد چراکه در این فضا حتما سخن و بیان و یا فیلمی از صادق زیباکلام دیده و شنیدهاید و به این واسطه شناختی نسبت به او پیدا کردهاید.
او نویسنده بیش از ۲۰ عنوان کتاب است که از مشهورترین آنها میتوان به کتابهای «ما چگونه، ما شدیم»، «غرب چگونه غرب شد؟»، «هاشمی بدون رتوش»، «تولد اسرائیل»، «رضاشاه»، «شاه کشتار نکرد» و «گرامافون» اشاره کرد.
بیوگرافی صادقزیباکلام
صادق زیباکلام بچه ناف تهران است و در ۲۲ خرداد ۱۳۲۷ در محله بازارچه آبمنگول تهران در جنوب خیابان ری و کوچه دعانویسها به دنیا آمد.
سیاست در آن دوران هم درست به سان امروز بود درواقع همه از مردم کوچه و خیابان تا اهالی دولت دستی در آن داشتند و پدر صادق خان زیباکلام هم از این قاعده مستثنا نبود. او اگرچه تاجر و در خیابان قزوین تهران مغازه داشت، اما از حامیان و طرفداران محمد مصدق بود و در حزب زحمتکشان به رهبری مظفر بقایی فعالیت میکرد.
صادق زیباکلام از همان سالها در چنین خانوادهای بزرگ شد و رشد کرد بنابراین ورود به سیاست چندان هم برای او دور از ذهن نبود.
او مانند هر بچه دیگری تحصیلات ابتدایی را آغاز میکند. او در دبستانهای دبستان غزالی واقع در خیابان سینا و دکتر قاسمزاده واقع در خیابان غفاری درس میخواند. در همین سالهاست که آنها به نیاوران نقل مکان میکنند و دوره دبیرستان را در مدرسه رهنما میگذراند.
صادق زیباکلام در سال ۱۳۴۵ دیپلم میگیرد و در همین سال هم در دانشگاه تهران پذیرفته میشود، اما پدرش با اینکه خود فعال سیاسی بود و در این زمینه دستی بر آتش داشت نمیخواست فرزندش در این فضا و جو باشد بنابراین او را برای ادامه تحصیل به اتریش فرستاد. صادق در اتریش و باتوجه به جو مارکسیستی آن دوران تحتتاثیر قرار میگیرد و تحصیلاتش را در این کشور نیمهکاره رها میکند. پدرش که به شدت نگران او بود تصمیم میگیرد او را به انگلستان بفرستد و این کار را هم میکند و شاید برایتان جالب باشد که بدانید زیباکلام در آن هنگام اصلا علوم انسانی و سیاسی نخواند بلکه وارد حوزه شیمی و مهندسی شد و در همین حوزه هم فوقلیسانس میگیرد.
دوران زندان صادق زیباکلام
صادق زیباکلام در انگلستان و در همان رشته مهندسی شیمی دکترایش را آغاز میکند، اما در همین زمان به ایران میآید و به زندان میافتد.
او در تابستان ۱۳۵۳ هنگام آمدن به ایران به دست ساواک دستگیر و به اتهام خرابکاری علیه حکومت و تبلیغ برای مجاهدین خلق، به ۳ سال زندان محکوم میشود.
نکته جالب در مورد صادق زیباکلام و البته توجه کشور انگلستان به دانشجویانش این است که براساس اسناد آزادشده آرشیو ملی بریتانیا در سال ۲۰۰۶ محافل دانشگاهی، وزارت خارجه و دفتر نخستوزیر بریتانیا هارولد ویلسون، که در آن هنگام ریاست دانشگاه برادفورد را برعهده داشت، تلاش زیادی را برای روشن شدن وضعیت زیباکلام و آزادی او انجام داده بودند که البته بینتیجه مانده بود.
او در سال ۵۵ از زندان آزاد شد، اما به او اجازه بازگشت به انگلستان و ادامه تحصیلش را ندادند. او که چارهای جز ماندن در ایران نداشت در کشور ماند و به عنوان مربی در دانشکده فنی دانشگاه تهران استخدام شد.
ورود زیباکلام به علوم انسانی
صادق زیباکلام انگلستان و تحصیل در آن را رها نکرد سال ۱۳۶۳ بار دیگر و این بار برای تحصیل در رشته علوم انسانی و سیاسی به این کشور میرود.
او در دانشکده صلحشناسی دانشگاه برادفورد فوق لیسانس و پایاننامه دکترای خود را با موضوع انقلاب اسلامی ایران و فلسفه سیاست غرب میگیرد.
وی سال ۱۳۶۹ به ایران بازگشت و از همان سال تاکنون استاد علوم سیاسی دانشگاه تهران است.
او در تمام این سالها معمولا جزو کسانی بوده است که همواره یکی به نعل زده و یکی به میخ و همین موضوع هم انتقادات زیادی را علیه او به راه انداخته است.
ماجرای ربودهشدن به دست کردها
صادق زیباکلام هم از سوی راستها مورد انتقاد است و هم چپها؛ در واقع گویی در این میان کسی آنگونهکه باید در مورد سخنان او نمیتواند مطمئن باشد نه مردم و نه دولتمردان. یکی از مسائلی که همواره در مورد آن حرف و حدیث زیادی بود ماجرای مذاکرات با کردستان بود.
صادق زیباکلام عکسی از روزنامه کیهان مربوط به سال ۵۸ که تیترهایی درباره ربوده شدنش در آن درج شده بود در صفحه اینستاگرام خود منتشر کرد. او ماجرای ۲۱ مهر سال ۵۸ را اینگونه بازگو کرد:
سخنی به اغراق نرفته اگر گفته شود که بحران کردستان مهمترین بحران بعد ازانقلاب بود. بخشهای وسیعی از استانهای آذربایجان غربی و کردستان به اشغال نیروهای مسلح اکراد درآمده بود. خواست اصلی آنان «خودمختاری» بود. منتهی هیچ تعریف مشخصی از خودمختاری وجود نداشت. گروههای مارکسیست و چپگراتر، تعریفشان از خودمختاری با جریانات میانهروتر همچون حزب دمکرات کردستان فرق میکرد. همانقدر که در کردستان جریان واحدی وجود نداشت، در تهران هم هیچ «چه باید کردی؟» و «نقشه راهی» برای کردستان وجود نداشت. برخی معتقد به راهحل نظامی بودند؛ برخی گرایش به گفتگو و برخی هم اساسا حرکت کردها را منبعث ازتوطئههای آمریکاییها میدانستند.
اواخر اردیبهشت ماه حزب دمکرات کردستان یک گردهمایی بزرگی در نقده که جمعیت آن ترک و کرد بودند براه میاندازد. تیراندازی که در محل میتینگ حزب صورت میگیرد بهسرعت تبدیل به یک جنگ داخلی میان کردها و ترکها میشود. نیروهای نظامی که توسط جناب حسنی امام جمعه اورمیه به نقده اعزام میشوند باعث عقبنشینی کردها میشوند. جدای از تلفات درگیری، هزاران کرد ساکن نقده و روستاهای کردنشین اطراف آن به مهاباد میگریزند.
من درآن مقطع در معاونت نخستوزیری در امور انقلاب بودم. در ابتدا با دکتر ابراهیم یزدی کار میکردم. با رفتن ایشان به وزارت خارجه، مسئولیت دفتر بر عهده دکتر چمران قرار میگیرد. قرار میشود که هیاتی از سوی مهندس بازرگان نخستوزیر به مهاباد رفته و تلاش نماید آوارگان کرد را بازگرداند. قرعه فال به من اصابت میکند. مهندس بازرگان از چمران میپرسند این زیباکلام کیه؟ میگن تودهای هست. چمران میگوید من او را نمیشناسم و دکتر یزدی او را معرفی کرده. از یزدی میپرسند و ایشان هم میگویند، من هم او را نمیشناسم و دکتر ملکی او را معرفی کرده. هر دو آنان میگویند که ماموریتش امنیتی-نظامی نیست. بعلاوه کارهای محولهاش را خیلی خوب انجام میدهد.
نزدیک یکماه ماندم و یک گزارش جامع پیرامون «چه باید کرد؟» درکردستان تهیه کردم. اما سپاه، خلخالی، حسنی و تیمسار ظهیرنژاد بهشدت بهم ظنین بودند که با دمکراتها همکاری میکنم. ایضا کومله، شیخ عزالدین حسینی، چریکهای فدایی خلق و مجاهدین هم من را یک مامور امنیتی میدانستند که وظیفهام شناسایی نیروهای انقلابی کرد برای سپاه است؛ و همانها هم مرا سرانجام ربودند.
معتقدم بعدازچهل سال، با کمال تاسف چیزی درکردستان عوض نشده است.
ماجرای حبس زیباکلام پس از انقلاب ۵۷
صادق زیباکلام پس از انقلاب هم بارها به زندان محکوم شده است که که ۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۳ این اتهامات به جریمه و زندانیشدن وی منجر شد.
روابط عمومی قوه قضائیه خبر زندانی شدن زیباکلام را اعلام کرد و افزود او پروندههای محکومیت او مربوط به مطالبی است که زیباکلام در فضای مجازی منتشر کرده و برسر آنها محاکمه شده است.
روابط عمومی قوه قضائیه اعلام کرد: «صادق زیبا کلام، دارای پروندههای قضایی متعددی است که موجب محکومیت این فرد شده است؛ از جمله ۳ پرونده مربوط که احکام آنها قطعی و لازمالاجرا شده است.»
روابط عمومی قوه قضائیه ادامه داد: “زیباکلام با رای صادره از سوی دادگاه بابت ارتکاب فعالیت تبلیغی علیه نظام به ۱۸ ماه حبس و ۲ سال محرومیت فعالیت در احزاب، گروههای سیاسی و فضای مجازی محکوم شده بود که این حکم قطعی شده است. پرونده دوم این فرد که حکم آن نیز قطعی شده است، مربوط به فعالیت تبلیغی علیه نظام در خصوص انتشار مطالب غیر مستند و غیر واقعی است. وی در این پرونده به یک سال حبس محکوم شده است. یکی دیگر از پروندههای قضایی زیباکلام که حکم آن قطعی و لازمالاجرا است نیز مربوط به نشر مطالب خلاف واقع است که وی در این پرونده به ۶ ماه حبس محکوم شد بود که پس از فرجام خواهی در دیوان عالی کشور، این حکم مورد ابرام قرار گرفته است.
هر ۳ محکومیت صادق زیبا کلام قطعی و لازمالاجرا است که این احکام امروز اجرا شد.
این دومین باری است که زیباکلام زندانی میشود. او در سال ۵۳ هم دستگیر و به سه زندان محکوم شد.
در اوایل دهه ۹۰ هم در چند پرونده به زندان محکوم شد، اما به زندان نرفت. در یک مورد، ۱.۵ سال زندان او به ۵ میلیون تومان جریمه نقدی تبدیل شد.
زیباکلام ساعاتی پیش از بازداشت در گفتگو با خبرآنلاین گفته بود: «بسیاری رفتن به اوین را افتخار میدانند، اما من با کمال شرمندگی، اوین رفتن را افتخار و سعادت نمیدانم وظیفه بنده نوشتن است.»
ازدواج
از تاریخ دقیق ازدواج صادق زیباکلام اطلاعی در دست نیست، اما به گفته خودش او یک بار عشقی نافرجام و یک سویه را تجربه کرده است. او عاشق فریده دختر همسایشان شد که این عشق سرانجامی نداشت. او سالها بعد ازدواج کرد و حاصل آن دو دختر به نامهای مریم و ساراست.
ماجرای ازدواج سارا هم جنجالهای زیادی علیه صادق زیباکلام به راه انداخت چراکه او همسر پسر زهیر توکلی پسر احمد توکلی از چهرههای شناختهشده اصولگراست.
صادق زیباکلام در این مورد یادداشت نوشته بود که در بخشی از آن آمده است:
خیلیها به من طعنه میزنند که ماها همه دستمان در یک کاسه است و اشاره میکنند به ازدواج دختر من و پسر توکلی در حالی که همانطور که گفتم روح ما هم خبر نداشت که فرزندانمان در محل کارشان خاطرخواه همدیگر شدهاند.
من آقای دکتر احمد توکلی را از سال ۱۳۵۳ یعنی ۴۵سال است که میشناسم. سال ۵۳ با ایشان در زندان قصر آشنا شدم. هر دومان زندانی سیاسی بودیم و هم بند. سال ۱۳۶۷ که ایشان مسؤولیت روزنامه رسالت را داشتند. آن موقع من در جریان انجام دکترایم بودم در دانشگاه برادفورد انگلستان که برای دیدار خانواده به تهران آمده بودم. علت دیدار با ایشان هم به واسطه نگرانی و انتقاداتی بود که از اوضاع کشور داشتم. حدود ۱۵ سال بعدش دختربزرگم سارا که در دوران دکترایم در انگلستان مدرسه رفته بود به انگلیسی کاملا مسلط بود بعد از بازگشت به ایران… ترجمههای سارا دخترم مورد توجه هیات تحریریه همشهری قرار میگیرد و… از آن جا بود که سارا با زهیر توکلی پسر آقای احمد توکلی آشنا میشود.
زهیر، مسئول صفحه جنگ و جبهه بود و به یکدیگر علاقمند میشوند. روح من و آقای دکتر توکلی هم از آشنایی و علاقه آنها به یکدیگر بی خبر بود. هر دو عزا گرفته بودند که با خانوادههایشان چگونه مساله را در میان بگذارند. دکتر توکلی از بزرگان و متکلمین اصولگرا در مجلس بود و من یکی از شناختهترین چهرههای دانشگاهی و مطبوعاتی اصلاحطلبان در روزنامههای اصلاحطلب. سارا به زهیر میگوید پدر من واقعا یک آدم لیبرال است و هیچ مخالفتی با انتخاب من برای ازدواج با خانواده توکلی نخواهد کرد. همین طور هم شد و موضع دکتر توکلی هم همینگونه بود…
جنجال عبورنکردن از روی پرچم امریکا و اسراییل
یکی دیگر از بلواهای صادق زیباکلام به هنگام ورود به دانشگاه آزاد مشهد بود. او که در سال ۱۳۹۵ برای کنفرانس و مناظره به این دانشگاه دعوت شد به هنگام ورود و البته در راهروها و طبقات این دانشگاه با کشیدهشدن پرچمهای کشورهای امریکا و اسراییل روبهرو میشود که برای عبور باید از روی آنها رد شد. وی با هر ترفندی از راهرفتن برروی این پرچمها خودداری میکند.
زیباکلام از کنار هر دو پرچم عبور کرد و از روی آن رد نشد. وی در مورد این موضوع گفت: پرچم هر کشوری هویت و نماد ملت آن کشور است. زیر پا گذاشتن و آتش زدن پرچم یک کشور نادرست است. وی در مصاحبهای با خبرگزاری ایلنا در سال ۱۳۹۴ نیز گفته بود: چه کسی مسئولیت نابودی اسرائیل را به ما داده است.
گفتوگو با مسیح علینژاد
زیباکلام پس از این ماجرا با مسیح علینژاد و شبکه من و تو گفتگو کرد.