یک جامعهشناس گفت: اگر وضعیت فعلی جامعه ادامه پیدا کند، سرمایههای مهم اجتماعی از میام میرود و افراد به تدریج «تک» میشوند؛ نه به هم کمک میکنند، نه از هم حمایت میکنند و نه حتی انتظار کمکرسانی از دیگری خواهند داشت. هر کس تنها برای نجات خود تلاش خواهد کرد. این روند بسیار خطرناک است و میتواند آیندهای بهغایت نگرانکننده و شکننده برای جامعه رقم بزند.
سعید معیدفر در گفتوگو با خبرنگار ما درباره وضعیت فعلی جامعه بیان کرد: من هم مانند بسیاری از مردم نمیدانم درخصوص شرایط مذاکره یا جنگ قرار است چه اتفاقی رخ دهد، اما از منظر جامعهشناختی میتوان وضعیت کنونی را تحلیل کرد. جامعه در وضعیتی قرار گرفته که هیچ امر روشنی را پیش روی خود نمیبیند. شهروندان نمیدانند فردا قرار است چه تصمیمی درباره آنها گرفته شود و چه سرنوشتی در انتظارشان است؛ درواقع احساس میکند از روند تصمیمگیری کنار گذاشته شدهاند و همین موضوع آنها را در حالتی از تعلیق نگه داشته است.
جامعه ایران در بلاتکلیفی؛ مردم نمیدانند چه کنند و چه نکنند
وی ادامه داد: افراد نه چشماندازی از آینده دارند، نه قادرند شرایط را پیشبینی کنند و نه میتوانند برای زندگی و کار خود تصمیمگیری روشن و پایدار داشته باشند. جامعه در وضعیتی معلق، بلاتکلیف و ناپایدار است، مشابه فردی که برای بقا حرکتی را آغاز میکند، اما مطمئن نیست این حرکت او را حفظ خواهد کرد یا نه. گاهی پس از برداشتن یک گام، بلافاصله پشیمان میشود و بازمیگردد، و دوباره نمیداند مسیر برگشت چقدر میتواند موجب نجات او باشد. این بلاتکلیفی و ناتوانی در یافتن مسیر مشخص، اکنون ویژگی بارز جامعه ماست، مردمی که واقعا نمیدانند چه باید بکنند و چه نباید بکنند.
این جامعهشناس با بیان اینکه این یک وضعیت واقعا نامطلوب است که اکنون در کشور تجربه میشود، تصریح کرد: از یکسو مردم روزانه و بهطور ملموس شاهد تغییر قیمتها هستند. به عنوان مثال، ما عیدیهایی که بچهها چند سال پیش نگه داشته بودند، اسکناسهای ۵۰۰ تومانی و هزار تومانی، را کنار هم گذاشتیم و دیدیم، ارزش مجموع آنها حتی به اندازه قیمت یک تخممرغ هم نمیرسد. درست است که این اسکناسها متعلق به سالهای قبل است، اما این مقایسه نشان میدهد چه بر سر ارزش پول آمده است. این واقعیتی است که همه دارند با آن زندگی میکنند. برای فهم بهتر آنچه رخ داده، میتوان چند ساعت را در بازار میوه، داروخانه یا سوپرمارکتیها سپری کرد و متوجه شد که مردم تا چه اندازه در فشار هستند. شرایط اقتصادی، کرامت و امنیت روانی افراد را هدف قرار داده است.
سردرگمی مردم و مسئولان همزمان ادامه دارد
معیدفر با اشاره به اینکه نشانههای استیصال در جامعه کاملا قابل مشاهده است، خاطرنشان کرد: اینها نشانههایی هستند که بهتدریج حسِ بودن، حس زیستن و امید نسبت به آینده را در مردم فرسوده و کمرنگ میکند. نشانههایی که هر روز در اطراف خود میبینیم و درباره آن نیزهیچ پیشبینی مشخصی نمیتوان انجام داد. بهعنوان یک جامعهشناس باید بگویم حتی افرادی که در سطوح بالاتر قرار دارند نیز در وضعیت مشابهی به سر میبرند. گاهی در کنار برخی مسئولان ارشد کشور نشستهام و دیدهام که آنها هم درباره آینده هیچ نظر مشخصی ندارند. یعنی نوعی سردرگمی و استیصال عمومی وجود دارد و مشخص نیست کدام گروهها و با چه ملاحظاتی درباره آینده این جامعه تصمیم میگیرند. در هر صورت، شرایط فعلی واقعا در شان مردم و جامعه نیست.
این جامعهشناس با اشاره به تفاوت قدرتها و آفرینشهای انسان و سایر موجودات خاطرنشان کرد: یکی از تفاوتهای اساسی انسان، اندیشمندی او است. سایر موجودات بهگونهای هستند که نه گذشته را میشناسند و نه آینده را میتوانند تصور کنند؛ بنابراین فقط در همان لحظه زندگی میکنند. اما انسان، تاریخ، فرهنگ و... دارد و به همراه بینش و اندیشه خود میتواند آینده را پیشبینی کند. ولی اکنون تصمیمگیریها باعث شده جامعه در شرایطی قرار گیرد که تمایلی برای افتخار کردن به گذشته را نداشته باشد و چشماندازش برای آینده روشن نباشد. این شرایط احساس ناخوشایند به جامعه میدهد و تولید نفرت میکند.
فروپاشی سرمایه اجتماعی، جامعه را به انزوا و بیاعتمادی سوق میدهد
وی در پاسخ به این پرسش که «این وضعیت چه پیامدهایی برای اعتماد اجتماعی، سرمایه اجتماعی و ثبات روانی جامعه دارد؟»، اظهار کرد: تمام آمارها و شواهد نشان میدهد که سرمایه اجتماعی در حال اضمحلال و اعتماد مردم به پایینترین سطح ممکن رسیده است. البته هنوز در مواردی میبینیم که افراد بهصورت پراکنده به هم کمک میکنند و نوعی نگاه حداقلی برای حمایت متقابل وجود دارد، اما اگر این روند ادامه پیدا کند، به مرحلهای میرسیم که هر کس تنها برای نجات خود تلاش خواهد کرد و باید گلیم خود را از آب بیرون بکشد. در چنین وضعیتی، سرمایههای مهم اجتماعی عملا از میان میرود. اساسا دلیل اینکه انسانها زندگی اجتماعی دارند، این است که بتوانند به یکدیگر اعتماد کنند، از هم حمایت کنند و در کنار هم دوام بیاورند. اما وقتی بستر این عناصر بهتدریج از بین برود و جامعه درگیر استیصال شود، افراد بهتدریج «تک» میشوند، نه به هم کمک میکنند، نه از هم حمایت میکنند و نه حتی انتظار کمکرسانی از دیگری خواهند داشت. این روند بسیار خطرناک است و میتواند آیندهای بهغایت نگرانکننده و شکننده برای جامعه رقم بزند.