کد خبر : ۱۰۴۱۸۸
۱۵:۲۹

۱۴۰۴/۰۴/۲۳
گفت‌وگوی تفصیلی با متخصص نورولوژی و روانپزشک درباره بحران‌های پس از جنگ؛

بحران چگونه ساختار روان را تغییر می‌دهد؟

بحران چگونه ساختار روان را تغییر می‌دهد؟

یک متخصص نورولوژی و روانپزشک گفت: اختلال خواب، اختلال اضطرابی فراگیر، تحلیل رفتن سیستم دوپامین، وضعیت فریز، اختلال تطابق و اختلال روان‌تنی از جمله پیامدهای شرایط حاد مانند جنگ است. مواردی که به دلیل باقی ماندن بدن در حالت «جنگ و گریز» است.

محمد صدیقی در گفت‌و‌گو با خبرنگار ما، با اشاره به شرایطی که پس از رخداد‌هایی مانند جنگ برای مردم به وجود می‌آید، بیان کرد: براساس تئوری «جنگ و گریز»، زمانی که با تهدیدی مواجه می‌شویم، در این مورد خاص، جنگ، سیستم‌های مختلف مغز فعال می‌شوند، تا ما را در حالت برانگیختگی قرار دهند. در این حالت، یک سیستم اعلام خطر یا دزدگیر در بدن روشن می‌شود تا به ما امکان دهد یا بجنگیم یا فرار کنیم. در این فرآیند، هورمون‌هایی در بدن ترشح می‌شوند؛ ضربان قلب افزایش می‌یابد، تعداد تنفس افزایش می‌یابد، مردمک چشم‌ها گشاد و سیستم گوارشی سرکوب می‌شود، تا خون از دستگاه گوارش به بخش‌هایی از بدن منتقل شود که در آن لحظه به آن نیاز بیشتری داریم.

 

باقی ماندن در حالت «جنگ و گریز»

وی ادامه داد: هم‌زمان، هورمون استرس یا «کورتیزول» ترشح می‌شود تا سطح قند خون را افزایش دهد و این قند به‌راحتی در اختیار اندام‌هایی قرار گیرد که در آن لحظه نیاز دارند، مانند مغز برای فکر کردن و عضلات برای فرار کردن. این واکنش‌ها همگی در مواجهه با یک تهدید فوری در بدن فعال می‌شوند. اما زمانی که ما در شرایطی جنگی قرار می‌گیریم که نه امکان جنگیدن وجود دارد و نه به دلیل ناامنی گسترده، امکان فرار در کوتاه‌مدت فراهم است، بدن و ذهن ما در وضعیت پیچیده‌ای گرفتار می‌شود. ممکن است به‌طور موقت از مناطق پرخطر به مناطق کم‌خطر پناه ببریم، اما با توجه به گستردگی بمباران‌ها در جنگ اخیر، آن مناطق نیز از دید ما، کاملاً امن به نظر نرسد، همین موضوع باعث می‌شود در حالت «جنگ و گریز» باقی بمانیم، بی‌آن‌که بتوانیم آن را به‌درستی به پایان برسانیم.

 

سیستم عصبی در وضعیت برانگیختگی باقی می‌ماند

این متخصص نورولوژی و روانپزشک با بیان اینکه این وضعیت باعث تبعات روانی در مغز می‌شود، به‌گونه‌ای که حتی پس از پایان حملات فیزیکی و بمباران‌ها، سیستم عصبی ما همچنان در وضعیت برانگیختگی شدید باقی می‌ماند، خاطرنشان کرد: مثلاً ممکن است همسایه‌مان در را محکم ببندد و ما ناگهان احساس کنیم بمبی منفجر شده است. در واقع، محرک‌هایی که پیش از این برای ما بی‌خطر و عادی بودند، اکنون به‌شدت ترس‌آور و تهدیدکننده تلقی می‌شود. این واکنش اغراق‌آمیز، ناشی از باقی ماندن بدن در وضعیت آماده‌باش است، حالتی که در اثر تجربه‌های شدید جنگی به‌طور مزمن در ما تثبیت شده است.

صدیقی افزود: از سوی دیگر، ناحیه جلویی مغز، قشر «پیش‌پیشانی» وظیفه مهار و کنترل تحریک‌هایی را دارد که از آمیگدال می‌آیند. آمیگدال در پردازش احساسات، به‌ویژه ترس و خشم نقش دارد و در این شرایط بحرانی، کارایی خود را از دست می‌دهد. به این معنا که از یک سو سیگنال‌هایی که از سمت آمیگدال ارسال می‌شود، بیش از حد زیاد و شدید هستند و از سوی دیگر، قشر پیش‌پیشانی نیز بیش‌فعال و هم‌زمان دچار اختلال در عملکرد شده است. در نتیجه، توانایی مهار و تنظیم این سیگنال‌های هیجانی را ندارد.

وی گفت: این اختلال باعث افزایش تحریک‌پذیری خواهد شد؛ به‌گونه‌ای که فرد زودتر عصبانی می‌شود، واکنش‌های پرخاشگرانه بیشتری از خود نشان می‌دهد و در برابر محرک‌های کوچک واکنش‌های شدیدتری دارد. در همین حال، اختلال دیگری در ناحیه‌ای دیگر از مغز به نام «هیپوکامپ» رخ می‌دهد. هیپوکامپ که یکی از مراکز مهم در شکل‌گیری حافظه است، دچار اختلال عملکرد می‌شود. در نتیجه، فرد ممکن است نتواند بین آنچه در گذشته اتفاق افتاده و آنچه اکنون در حال وقوع است، تمایز قائل شود. این مسئله خود را در قالب «فلاش‌بک»‌ها یا بازگشت ناگهانی به تجربه‌های تروماتیک گذشته نشان می‌دهد. مجموعه این اختلالات مغزی و روانی باعث می‌شود، فرد در مرحله برانگیختگی سیستم جنگ و گریز باقی بماند. همیشه گوش به زنگ است، مدام در حالت آماده‌باش قرار دارد و نسبت به محرک‌های محیطی، واکنش‌های افراطی و ناپایدار نشان می‌دهد.

 

اختلال خواب؛ از نخستین نشانه‌های بروز آسیب‌های روانی ناشی از استرس‌های شدید

این متخصص نورولوژی و روانپزشک با بیان اینکه همه این فرآیند‌ها در نهایت منجر به بروز اختلالاتی، به‌ویژه اختلال خواب می‌شود، بیان کرد: سیستم عصبی دائماً بدن را در وضعیت تحریکی و آماده‌باش نگه می‌دارد. در چنین وضعیتی، سطح هورمون‌های استرس و اضطراب، مانند کورتیزول، به‌طور مزمن بالا باقی می‌ماند و همین موضوع باعث می‌شود که فرد نتواند به‌راحتی به مرحله خواب عمیق وارد شود. حتی در شرایطی که از نظر بیرونی آرامش نسبی برقرار است، مغز همچنان تهدید‌ها را بازسازی می‌کند و به‌نوعی آنها را بازپخش می‌کند. این بازسازی ذهنی، اغلب در خواب به شکل کابوس ظاهر می‌شود. در نتیجه، خواب فرد مختل شده و کیفیت آن کاهش می‌یابد. اختلال خواب معمولاً یکی از نخستین نشانه‌های بروز آسیب‌های روانی ناشی از استرس‌های شدید، به‌ویژه جنگ، است. این اختلال نه‌تنها بسیار شایع است، بلکه معمولاً از سایر علائم ماندگارتر است و در صورت عدم درمان، می‌تواند به اختلالات روانی و جسمی گسترده‌تری منجر شود.

 

اختلال اضطرابی فراگیر، کیفیت زندگی را به‌شدت تحت‌تأثیر قرار دهد

صدیقی با تاکید بر اینکه اختلال دیگری که بسیاری از افراد در شرایط پرتنش مانند جنگ به آن دچار می‌شوند، اختلال «اضطرابی» است، اظهار کرد: اختلالات اضطرابی حالتی است که در جامعه اغلب به اشتباه و به صورت کلی با عنوان حملات «پانیک» شناخته می‌شود. در ادبیات پزشکی، این وضعیت(حملات پانیک) تحت اختلالات «اضطرابی فراگیر» دسته بندی می‌شود. در این وضعیت، سیگنال‌های طبیعی بدن مانند تپش قلب که در شرایط عادی ممکن است بی‌خطر و گذرا باشد، به‌طور غیرطبیعی تشدید می‌شوند. این واکنش‌های جسمانی در بدن و ذهن به‌اشتباه به‌عنوان علائمی از یک بحران شدید، مانند حمله قلبی، تفسیر می‌شود. در نتیجه، فرد دچار حمله پانیک شده و احساس می‌کند که هر لحظه ممکن است جانش را از دست بدهد، دچار فروپاشی روانی شود یا کنترل ذهنش را از دست بدهد. این تجربه‌های شدید اضطرابی معمولاً به‌صورت حمله‌ای و ناگهانی رخ می‌دهند، اما اگر ادامه پیدا کنند و مزمن شوند، می‌توانند به شکل اضطراب پایدار و فراگیر در ذهن و بدن فرد باقی بمانند. در چنین شرایطی، فرد دائماً در حالت ترس و آماده‌باش زندگی می‌کند، حتی زمانی که تهدید واقعی وجود ندارد و این می‌تواند کیفیت زندگی را به‌شدت تحت‌تأثیر قرار دهد.

 

افراد دچار خرج کردن بیش از حد انرژی هیجانی و عاطفی می‌شوند

وی بیان کرد: از دیگر عوارض روانی و عصبی‌ای که پس از تجربه‌های شدید و طولانی‌مدت استرس، مانند جنگ و بحران‌های جدی، بروز می‌کند، این است که فرد، بیش‌ازحد انرژی هیجانی و عاطفی خرج می‌کند. در این فرآیند، سیستم استرس بدن تعادل خود را از دست می‌دهد و درگیر مصرف مزمن انرژی روانی و زیستی می‌شود. یکی از پیامد‌های مهم این وضعیت، تحلیل رفتن سیستم دوپامینی است، سیستمی که نقش کلیدی در ایجاد حس انگیزه، لذت و اراده دارد. وقتی سیستم دوپامینی دچار اختلال می‌شود، فرد کم‌کم احساس بی‌انگیزگی، بی‌لذتی و بی‌ارادگی می‌کند. دچار خستگی مزمن و نوعی کرختی عاطفی می‌شود، یعنی احساساتش کم‌رنگ می‌شوند و واکنش‌های هیجانی او کاهش می‌یابد. در کنار این‌ها، بسیاری از افراد از اختلال در حافظه و تمرکز شکایت می‌کنند. این مسئله به دلیل درگیری مداوم ذهن با تهدید و اضطراب است که تمرکز ذهنی را مختل می‌کند. در نهایت، این تجارب پیاپی، منجر به احساس بی‌کفایتی می‌شود احساسی که در آن فرد تصور می‌کند دیگر نمی‌تواند خود و شرایطش را کنترل کند.

 

وضعیت «فریز» در انسان به شکل بی‌حرکتی روانی ظاهر می‌شود

این روانپزشک و روان‌درمانگر با بیان اینکه وقتی این حس بی‌کفایتی فراگیر می‌شود، فرد ممکن است وارد وضعیت «فریز» شود، اضافه کرد: حالتی که در آن نه توان جنگیدن دارد، نه توان فرار کردن. شاید بتوان این اتفاق را به آنچه برای بعضی حیوانات در طبیعت رخ می‌دهد تشبیه کرد؛ موش‌ها در مواجهه با خطر شدید، خود را به مردن می‌زنند و بی‌حرکت می‌شوند و بزها در استرس حاد دست و پایشان سفت‌ می‌شود و روی زمین می‌افتند. وضعیت فریز در انسان به شکل بی‌حرکتی روانی، بی‌ارادگی، بی‌احساسی و ناتوانی در تصمیم‌گیری یا اقدام ظاهر می‌شود و می‌تواند یکی از شدیدترین و پیچیده‌ترین پیامد‌های روانی تجربه‌های آسیب‌زا باشد.

 

شرایط اضطراری خاص مانند جنگ، زجر و بی‌ثباتی روانی را به دنبال دارد

وی با اشاره به اثرات جنگ در زندگی روزمره افراد متذکر شد: براساس مقالات و نوشته‌هایی که توسط سازمان جهانی بهداشت منتشر شده است، می‌توان گفت همه مردمی که شرایط اضطراری خاصی مانند جنگ، زندگی‌شان را تحت تأثیر قرار می‌دهد، نوعی زجر و بی‌ثباتی روانی را تجربه می‌کنند. این بی‌ثباتی در گذر زمان بهبود می‌یابد، اما مقالات نشان داده‌اند که حدود یک‌پنجم افرادی که در ۱۰ سال گذشته جنگ یا درگیری را از سر گذرانده‌اند، اختلالات روانی مانند افسردگی، اضطراب، اختلال استرس پس از سانحه، اختلال دوقطبی یا اسکیزوفرنی را تجربه کرده‌اند. جنگ و شرایط اضطرار، خدمات سلامت روان را به‌شدت مختل کرده و دسترسی به آنها را نیز کاهش می‌دهد. یک‌سری اختلالاتی در کوتاه‌مدت و به‌صورت حاد، هم‌زمان با وقوع جنگ اتفاق می‌افتد. نخستین مورد، اختلال حاد اضطرابی است که در آن، خاطرات مزاحم، فلاش‌بک، وحشت‌زدگی بیش از اندازه، بی‌حسی عاطفی و هوشیاری مفرط دیده می‌شود؛ حالاتی که باعث می‌شود فرد حتی در صورت حذف عامل فیزیکی و بیرونی، همچنان در وضعیت استرس‌زا باقی بماند.

صدیقی ادامه داد: از دیگر اختلالاتی که ممکن است بروز پیدا کند، اختلال «استرس پس از سانحه» است. در این حالت، فرد دچار فلاش‌بک‌های مکرر، کابوس‌های شبانه، اختلال خواب، کرختی عاطفی، احساس گناه و بی‌حوصلگی می‌شود. نکته مهم اینجاست که افراد مبتلا، از هر چیزی که یادآور تروما باشد، اجتناب می‌کنند؛ مثلاً مکان‌هایی که بمب‌باران شده‌اند یا عکس عزیزی که از دست داده‌اند.

 

اختلال خواب و اضطراب شدید جدایی در اطفال

وی درباره اختلال‌های شایع دیگر تشریح کرد: اختلال «تطابق» حالتی است که در آن فرد به سختی می‌تواند خود را با شرایط جدید وفق دهد. همچنین یکی از اختلالاتی که ممکن است نادیده گرفته شود، بروز شکایات جسمانی بدون وجود علل جسمی زمینه‌ای است. به این نوع مشکلات اختلالات «روان‌تنی» یا اختلال «سایکوسوماتیک» گفته می‌شود که به شکل سردرد، درد معده یا درد‌های مزمن یا سایر شکایات جسمی در نقاط مختلف بدن بروز می‌کند؛ در حالی که در معاینه، هیچ عامل فیزیکی مشخصی برای آن یافت نمی‌شود. اختلال دیگری که ممکن است در این شرایط ایجاد شود، اختلال سوءمصرف مواد مخدر است؛ عاملی که ممکن است افراد جنگ‌زده را در مسیر استفاده از مواد مخدر سوق دهد. همچنین، یکی از گروه‌های پرخطری که در این اتفاقات ممکن است آسیب زیادی ببینند، اطفال هستند که دچار اختلال خواب یا اضطراب شدید جدایی می‌شوند، به والدین خود می‌چسبند و یا ممکن است برخی رفتارهایشان دچار پس‎رفت شوند.

این روانپزشک و روان‌درمانگر گفت: اقدامات و مسئولیت‌هایی برای نهاد‌های حاکمیتی در شرایط اضطراری مانند جنگ تعیین شده است. همان‌طور که گفته شد، جنگ شرایطی اضطراری ایجاد می‌کند که منجر به اختلال در ارائه خدمات سلامت روان می‌شود. از این رو، تأمین این خدمات در دوران بحران، وظیفه دولت است. دولت باید ارائه کمک‌های اولیه روان‌شناختی و روان‌درمانی را بر عهده بگیرد؛ این خدمات باید توسط پرسنل آموزش‌دیده و متخصص ارائه شوند. حمایت‌های روانی-اجتماعی باید در خدمات پایه‌ای که دولت ارائه می‌کند مانند بیمارستان‌های صحرایی، درمانگاه‌ها و بیمارستان‌هایی که برای مراکز خاص در نظر گرفته می‌شود، ادغام شود.

 

اطلاع‌رسانی و آموزش عمومی درباره احساساتی نظیر اضطراب و اندوه

صدیقی افزود: همچنین لازم است دسترسی به درمان‌های تخصصی روان‌پزشکی از طریق شبکه‌های نظام پزشکی و بیمارستان‌های علوم پزشکی تسهیل و تضمین شود. حمایت ویژه از گروه‌های آسیب‌پذیر نیز باید در دستور کار قرار گیرد. از جمله کودکان و افرادی که پیش از جنگ دچار اختلالات روانی بوده‌اند و اکنون با شرایط اضطراب‌آور مضاعفی مواجه هستند. یکی دیگر از محور‌های مهم، اطلاع‌رسانی منظم، شفاف و آموزش عمومی درباره احساساتی نظیر اضطراب و اندوه است. باید مردم را به گفت‌و‌گو در مورد تجربیات خود تشویق کرد و هم‌زمان از دامن‌زدن به انگ‌زنی و ترویج خشونت جلوگیری شود. فضای اجتماعی باید به گونه‌ای مدیریت شود که بدبینی و برچسب‌زنی رواج نیابد، چه از سوی رسانه‌ها و چه در گفت‌و‌گو‌های عمومی.

 

ظرفیت مدارس، مساجد و باشگاه‌های ورزشی به کار گرفته شود

وی از جمله اقدامات مهم در این شرایط را فراهم کردن دسترسی آسان مردم به خدمات روان‌شناسی از طریق شماره‌های تماس فوریت روانی و مراکز مشاوره رایگان عنوان کرد و ادامه داد: دولت همچنین باید با همکاری مردم و سازمان‌های مردم‌نهاد، خودیاری‌گری اجتماعی را گسترش دهد. تشکیل گروه‌های محلی، جلسات گفت‌و‌گو و مراسم یادبود می‌تواند به تخلیه روانی و ترمیم جمعی کمک کند. ضروری است که از ظرفیت مکان‌هایی مانند مدارس، مساجد، باشگاه‌های ورزشی و دیگر اماکن عمومی برای برگزاری این مراسم و تجمعات استفاده شود. در نهایت، دولت باید در تأمین نیاز‌های اساسی مردم، از جمله مسکن و معیشت، فعالانه عمل کند. تأمین این نیاز‌ها نقش بسیار مهمی در بهبود سلامت روان دارد، چرا که احساس امنیت اقتصادی و اجتماعی، سنگ‌بنای بازسازی روانی پس از بحران است. اطلاع‌رسانی شفاف درباره وضعیت تأمین این نیاز‌ها نیز باید به‌صورت مستمر انجام شود.

 

نقش افراد، جامعه و حاکمیت در بازیابی سلامت روان پس از بحران

این نورولوژیست و روان‌پزشک درخصوص نقش افراد، جامعه و حاکمیت در بازیابی سلامت روان پس از بحران، تصریح کرد: در مورد اقداماتی که افراد در اجتماع می‌توانند انجام دهند، در درجه اول خود افرادی که آسیب دیده‌اند و در شرایط بحرانی قرار گرفته‌اند، باید از انزوا پرهیز کنند و رویکرد اجتنابی نداشته باشند. ارتباط با خانواده و دوستان مورد اعتماد، از مهم‌ترین عوامل محافظت‌کننده روان است و افرادی که آسیب دیده‌اند، حتماً باید به این ارتباطات اجتماعی توجه داشته باشند. تشکیل گروه‌های حمایتی برای بازماندگان نیز بسیار ضروری است؛ افرادی که عزیزان خود را از دست داده‌اند یا آسیب جسمی و روانی دیده‌اند، نیازمند حمایت‌های ویژه هستند و باید در قالب گروه‌هایی که هدفشان هم‌دلی و پشتیبانی است، مورد حمایت قرار گیرند. موضوع «خودمراقبتی» نیز اهمیت زیادی دارد. هر فرد باید مسئولیت مراقبت از خود را بپذیرد. حفظ روتین روزمره، برنامه منظم برای خواب، تغذیه سالم، انجام فعالیت بدنی تا حد امکان و داشتن سرگرمی‌های سالم، از جمله راهکار‌هایی است که می‌تواند به حفظ سلامت روان کمک کند.

 

کنترل ورودی‌های روانی مانند اخبار

صدیقی با بیان اینکه یکی از نکات مهم دیگر، کنترل ورودی‌های روانی است، افزود: فرد باید دسترسی خود به اخبار را محدود و مدیریت کند تا خود را در معرض بمباران مداوم اخبار ناگوار قرار ندهد، زیرا چنین وضعیتی منجر به فرسودگی روانی و کاهش انعطاف‌پذیری ذهنی می‌شود. ضروری است که افراد از مصرف مواد مضر مانند الکل، سیگار و سایر مواد اعتیادآور پرهیز کنند؛ چراکه یکی از رایج‌ترین روش‌های نادرست مقابله، گرایش به سوءمصرف مواد است.

 

دولت مردم را در فرآیند بازسازی مشارکت دهد

وی خاطرنشان کرد: با این حال، بیشترین بار مسئولیت بر دوش حاکمیت است. دولت باید مردم را در فرآیند بازسازی مشارکت دهد تا حس مفید بودن و تعلق در آنان تقویت شود. داشتن یک هدف مشترک، مانند بازسازی، می‌تواند نیروی همبستگی را در جامعه تقویت کند. شبکه‌های حمایتی و انجمن‌های محلی باید فعال و تقویت شوند. فضا‌هایی باید ایجاد شود که به مردم نشان دهد همه در مسیر بازسازی در کنار یکدیگر هستند. استفاده از ظرفیت‌های فرهنگی و هنری، به‌ویژه آیین‌های جمعی مانند محرم و صفر یا سوگواره‌های یادبود، می‌تواند برای بزرگداشت شهدا و افرادی که آسیب دیده‌اند بسیار مفید باشد. این مراسم‌ها پیوند عاطفی بین افراد را تقویت کرده، جامعه را از فضای یأس و ناامیدی دور می‌کند و آن را به سمت هم‌دلی، امید و بازسازی سوق می‌دهد. اعتمادسازی از طریق گفت‌و‌گو‌های جمعی نیز اهمیت ویژه‌ای دارد. شفافیت در اطلاع‌رسانی، به شکل منظم و مسئولانه، یکی از عوامل کلیدی در افزایش تاب‌آوری اجتماعی است و اعتماد مردم را به آینده بیشتر می‌کند.


گزارش خطا

ارسال نظر
  • پربازدیدترین
  • پربحث‌ترین‌