در حالیکه نومحافظهکاران آمریکایی و متحدان اروپایی و اسرائیلی آنها با جدیت از ایده تجزیه ایران حمایت میکنند، شواهد تاریخی، اجتماعی و ژئوپلیتیکی نشان میدهد که این طرح، نهتنها توهمی خطرناک و بیپایه است، بلکه میتواند آتش یک بحران منطقهای و بینالمللی را شعلهور سازد؛ بحرانی که دامن اروپا، متحدان آمریکا و کل نظم امنیتی منطقه را خواهد گرفت. ایران، برخلاف روایتهای ساختگی، کشوری شکننده نیست، بلکه ملتی تاریخی با هویتی ریشهدار و انسجامی ملی است که در برابر فشار خارجی، همواره یکپارچهتر شده است.
این گزارش ترجمهای است از مقالهی «First it was regime change, now they want to break Iran apart» که توسط اصلاحات نیوز تهیه شده است و طرح اسرائیل و آمریکا برای تجزیه ایران را بررسی میکند:
محافل سیاست خارجی در واشنگتن، سابقهای طولانی در تلاش برای فروپاشی کشورهایی دارند که آنها را دشمن تلقی میکنند. اکنون اندیشکدههای نومحافظهکار مانند بنیاد دفاع از دموکراسیها (FDD) در آمریکا، به همراه متحدانشان در پارلمان اروپا، آشکارا از تجزیه ایران حمایت میکنند؛ راهبردی بیثباتکننده که میتواند خاورمیانه را وارد مرحلهای از هرجومرج تازه، بحرانهای انسانی گسترده و مقاومت شدید از سوی مردم ایران و حتی برخی متحدان آمریکا کند.
در بحبوحه درگیریهای نظامی اخیر میان ایران و اسرائیل، برندا شفر، از چهرههای برجسته FDD، مدعی شد که ترکیب چندقومیتی ایران نوعی «نقطهضعف استراتژیک» است که باید از آن بهرهبرداری شود. شفر که در رسانههای جریان اصلی آمریکا از حامیان پرشور جمهوری آذربایجان بهشمار میرود، سالهاست با نادیده گرفتن روابط مالی خود با شرکت نفت دولتی آذربایجان (SOCAR)، تجزیه ایران را بر اساس خطوط قومی تبلیغ میکند — مشابه مدلی که در فروپاشی یوگسلاوی سابق مشاهده شد.
بخش عمده تمرکز او بر ترویج جدایی منطقه آذربایجان ایران است؛ جایی که ترکهای آذری — بزرگترین گروه غیرفارس کشور — زندگی میکنند. این دیدگاهها با مطالب منتشرشده در روزنامه جروزالم پست همسو است؛ رسانهای که اخیراً، در پی حملات اسرائیل به ایران، از دونالد ترامپ خواست آشکارا از فروپاشی ایران حمایت کند.
این مقاله خواهان ایجاد یک «ائتلاف منطقهای برای تجزیه ایران» شده و پیشنهاد داده بود که به مناطق سنینشین، کرد و بلوچ که مایل به جدایی هستند، تضمینهای امنیتی ارائه شود. جروزالم پست همچنین پیشتر خواهان حمایت آمریکا و اسرائیل از جدایی منطقهای شد که آن را «آذربایجان جنوبی» مینامد — اشارهای به استانهای ترکنشین شمالغرب ایران.
در همین راستا، سخنگوی امور خارجی یکی از گروههای لیبرال میانهرو در پارلمان اروپا نیز اخیراً نشستی با عنوان «آینده ایران» برگزار کرد؛ نشستی که ظاهراً هدفش بررسی چشمانداز تحولات در جمهوری اسلامی بود، اما با دعوت از تنها دو سخنران ایرانی — هر دو از فعالان جداییطلب قومیتی از آذربایجان و اهواز — ماهیت واقعی آن روشن شد: تریبونی برای مشروعیتبخشی به تجزیه ایران.
از زمان قطع یکجانبه روابط رسمی پارلمان اروپا با نهادهای جمهوری اسلامی در سال ۲۰۲۲، این نهاد به بستری برای فعالیت گروههای تندروی تبعیدی تبدیل شده است؛ از سلطنتطلبان گرفته تا فرقه مجاهدین خلق (MEK) و جریانهای قومگرای تجزیهطلب.
ایران، نه یک کشور شکننده؛ بلکه ملتی با هویتی ریشهدار و انسجام ملی
با وجود تبلیغات گسترده محافل تجزیهطلب، ایران نه کشوری شکننده است و نه در آستانه فروپاشی. این کشور با جمعیتی نزدیک به ۹۰ میلیون نفر، برخوردار از هویتی تاریخی و فرهنگی عمیق است که ستون فقرات انسجام ملی آن را تشکیل میدهد. تجزیهطلبان گرچه بر تنوع قومی ایران — شامل آذریها، کردها، بلوچها و عربها — تمرکز میکنند، اما همواره قدرت وحدتآفرین ملیگرایی ایرانی را نادیده میگیرند.
همانطور که پژوهشگر ایرانی شروین ملکزاده در مقالهای در لسآنجلس تایمز تأکید کرده:
«میان پژوهشگران اجماعی وجود دارد که سیاست در ایران با ایدهی “ایران” آغاز میشود؛ ملتی با تاریخی ممتد و ناگسسته، که از گذشتهای کهن برخاسته است. ملیگرایی در ایران بستر گستردهای فراهم کرده که در آن گروهها و ایدئولوژیهای متنوع — از سلطنتطلبان و اسلامگرایان گرفته تا چپگرایان — برای قدرت و مشروعیت رقابت میکنند.»
دههها فشار خارجی، از تحریمهای اقتصادی گرفته تا عملیاتهای مخفی و تهدیدات نظامی، نهتنها به فرسایش انسجام ملی ایران منجر نشده، بلکه این همبستگی را تقویت کرده است. تصور اینکه میتوان با تحریک احساسات قومگرایانه، ایران را متلاشی کرد، توهمی خطرناک است — توهمی که عمداً شکست فاجعهبار طرحهای مشابه در عراق و سوریه را نادیده میگیرد؛ طرحهایی که نه به دموکراسی، بلکه به آشوب و فروپاشی منتهی شدند.
این راهبردها همچنین بیانگر درک سطحی و نادرست طراحانشان از واقعیتهای درونی ایران است.
برای نمونه، برندا شفر — از حامیان سرسخت ایدئولوژی الحاقطلبانه جمهوری آذربایجان — تا آنجا پیش رفته که از حملات هوایی اسرائیل به شهر تبریز، قلب فرهنگی و اقتصادی آذربایجان ایران، آشکارا حمایت کرده است.
این در حالی است که برخلاف ادعاهای تجزیهطلبان، مردم آذربایجان نهتنها بخشی جداییطلب نیستند، بلکه در عمق ساختار ملی و حاکمیتی ایران جای دارند. نمونه بارز آن، دو چهره ارشد سیاسی کشور هستند: رهبر جمهوری اسلامی، آیتالله علی خامنهای و رئیسجمهور، دکتر مسعود پزشکیان — هر دو از قوم آذری.
حملات اخیر اسرائیل، بهجای ایجاد شکاف در میان اقوام ایرانی، موجب همبستگی ملی بیشتر شد. بهجای دامن زدن به توهمات قومگرایانه، واقعیت ایران امروز نشان میدهد که ملیگرایی ایرانی همچنان یکی از نیرومندترین مؤلفههای بقاء و انسجام این کشور است.
توهم تجزیه؛ ایران نه یوگسلاوی است و نه عراق
یک ماه پیش در خیابانهای تبریز قدم زدم؛ شهری که ژرفریشه در تاریخ، فرهنگ و هویت ملی ایران دارد. تبریز نهتنها کانون تجزیهطلبی نیست، بلکه نمادی زنده از وحدت پایدار ایران به شمار میآید. در «موزه آذربایجان»، هزاران سال تاریخ تمدن ایرانی با افتخار به نمایش گذاشته شده و «خانه مشروطه» همچنان یادآور نقش برجسته تبریز در انقلاب مشروطه ۱۹۰۶ است؛ جنبشی که ملیگرایی مدرن ایران را شکل داد و الهامبخش نیروهای دموکرات و جامعه مدنی در سراسر کشور شد.
ادعای اینکه تبریز — یا هر شهر مهم دیگری با اکثریت آذری — به اشاره واشنگتن یا تلآویو شورش خواهد کرد، خیالبافی محض است. آذریهای ایران، نه اقلیتی ستمدیدهاند و نه منتظر نجات؛ آنها بخشی جداییناپذیر از ساختار ملی ایراناند. بیشتر فعالان آذری منتقد حکومت، مطالبات خود را در چارچوب حقوق فرهنگی مطرح میکنند، نه استقلالطلبی.
در مناطقی مانند کردستان و بلوچستان — بهویژه بلوچستان که محروم، دورافتاده و عمدتاً سنیمذهب است — نارضایتیهای محلی عمیقتر است. اما حتی در این مناطق نیز نشانهای از حمایت گسترده مردمی از جداییطلبی وجود ندارد. با اینحال، هرگونه تلاش برای بهرهبرداری از این نارضایتیها، آمریکا را در تقابل مستقیم با متحدان منطقهای خود قرار خواهد داد.
برای نمونه، ترکیه — بهعنوان عضو کلیدی ناتو — هرگز تحمل نخواهد کرد که آمریکا از تجزیهطلبی کردها در ایران حمایت کند؛ بهویژه با توجه به درگیری طولانیمدت آنکارا با حزب کارگران کردستان (PKK). شاخه ایرانی این گروه، یعنی پژاک، از حملات اسرائیل به ایران استقبال کرده است.
به همین ترتیب، پاکستان که خود با شورش مسلحانه بلوچها روبهروست، دخالت غرب در بلوچستان ایران را تهدیدی برای تمامیت ارضی خود خواهد دانست. دامن زدن به چنین بیثباتیای، در قالب راهبردی شکستخورده برای تغییر رژیم، چیزی جز سوءمدیریت فاحش در سیاست خارجی نخواهد بود.
از سوی دیگر، روسیه و چین سالهاست که آمریکا را به تلاش برای تجزیه دشمنانش متهم میکنند — از یوگسلاوی تا عراق. فشار برای بالکانیزهکردن ایران، بدبینانهترین تصورات آنها را تأیید خواهد کرد و نهتنها موجب سختتر شدن شرایط برای اقلیتها در کشورهایشان میشود، بلکه به تقویت ائتلاف ضدغربی نیز سرعت خواهد بخشید.
حتی هند — که آمریکا بهشدت در تلاش برای جذب آن بهعنوان متحد راهبردی است — بهدلیل منافع حیاتی خود در ایران، از این مسیر فاصله خواهد گرفت. پروژههای کلیدی مانند توسعه بندر چابهار — مسیر دسترسی هند به افغانستان و آسیای مرکزی که پاکستان را دور میزند — مستقیماً از بیثباتی در ایران آسیب خواهد دید.
اگر واشنگتن و متحدان اروپاییاش به سیاست تجزیه ایران ادامه دهند، اروپا نخستین جایی خواهد بود که تاوان آن را پس میدهد. ایرانِ بیثبات میتواند موج مهاجرتیای بهراه اندازد که بحران پناهجویان سوری در سال ۲۰۱۵ در برابرش ناچیز جلوه کند. افزون بر آن، در این هرجومرج، گروههای تروریستی فرصت فعالیت پیدا خواهند کرد؛ و اگر ایران تصمیم بگیرد تنگه هرمز را ببندد، اروپا با بحرانی خودساخته در حوزه انرژی مواجه خواهد شد.
در این میان، طراحان این سیاست — جنگطلبان نومحافظهکار در FDD و همپیمانان اروپایی و اسرائیلی آنها — در حال بازی با آتش هستند. تلاش برای تجزیه ایران، آتشی خواهد افروخت که دامنه آن تنها محدود به مرزهای ایران نخواهد ماند.
غرب، بهجای غرق شدن در توهمات تجزیهطلبانه، باید مسیر تعامل واقعگرایانه و مسئولانه با ایران را در پیش گیرد. در غیر اینصورت، خود را وارد جنگی بیپایان خواهد کرد — جنگی که نه آمریکا از عهده آن برمیآید و نه اروپا توان تحمل پیامدهای آن را دارد.