سیاسی
چرا آمریکا نمیخواهد درگیر جنگ میان ایران و اسرائیل شود؟ چرا روسیه و چین ساکت هستند؟
با بالاگرفتن تنش میان ایران و اسرائیل، آمریکا و عدمتمایلش به شکلگیری یک جنگ تازه در خاورمیانه هنوز یک عامل تعیینکننده برای تعدیل تنشها درنظر گرفته میشود. اما چرا روسیه و چین علیرغم منافع متعدد در منطقه هیچ موضعگیری جدی درباره تنش میان ایران و اسرائیل نداشتهاند؟
رویداد۲۴ نوشت: تنش میان ایران و اسراییل به شرایط بغرنجی رسیده است. حالا سئوال این است قدرتهای جهانی درباره این تنش چه فکری میکنند. نقش و نفوذ ابرقدرتها در منطقه، حالا سنجیده میشود. چینیها که سال گذشته اخبار مهمی را در منطقه به خود اختصاص دادند، حالا در سکوت به سر میبرند اما به نظر نمیرسد که بیتوجه به سرمایهگذاریهای خود، از خطر جنگ بگذرند. روسها نیز مانند گذشته به دنبال یافتن منافع خود در این صحنه پرتنش هستند؛ و در نهایت آمریکاییها که بیش از اسراییل درباره این جنگ در اخبار دیده میشوند. به جهت بررسی موضوع فوق، گفتگو کردیم با رحمان قهرمانپور، کارشناس روابط بینالملل، که در ادامه مشروح آن را میخوانیم:
مسئله آمریکا، چین است نه خاورمیانه
بایدن مدعی شده که ایران به زودی به حمله اسراییل واکنش نشان میدهد. در صحبت آمریکاییها نوعی عدم تمایل به ایجاد تنش در منطقه دیده میشود. به نظر شما چرا آمریکا خواهان عدمحضور در منطقه و درگیرشدن با چالشهای نظامی اسراییل است؟
چند دلیل برای عدم تمایل آمریکا به جنگ وجود دارد. از سال ۲۰۱۲ در استراتژی امنیت ملی آمریکا بحث چرخش به آسیا مطرح شد. این مسأله بهمنظور مهار چین بود و هنوز هم ادامه دارد. به نظر میرسد سیاست خارجی آمریکا در تمام دنیا بر اساس مقابله با افزایش قدرت چین بازتعریف میشود.
مسأله خاورمیانه نیز جدا از روندکلی آمریکا نیست. نوع رابطه آمریکا با هند و مکزیک هم ناگزیر، متأثر از سیاست خارجی آمریکا برای مهار چین است. آمریکا نمیخواهد که با افزایش تنش در خاورمیانه یا بروز یک جنگ جدید در خاورمیانه از تمرکز مهارچین کاسته شود.
دلیل دوم نوع نگاهی است که در داخل آمریکا نسبت به خاورمیانه شکل گرفته که مسأله بسیار مهمی است. آمریکا در سال ۲۰۱۹ از افغانستان در حالی خارج شد که خیلیها مخالف این حرکت بودند، حتی کره و ژاپن نیز نگران بودند. در همان زمان مطرح شد که حضور آمریکا در افغانستان به نتیجه مثبتی از نظر آمریکاییها منجر نخواهد شد. به عبارت سادهتر میتوان گفت که در داخل آمریکا و حتی در دو جناح حزب جمهوریخواه و دموکرات این باور فراگیر شده که آمریکا با حضور در خاورمیانه نمیتواند تغییرات اساسی در آن ایجاد کند. تجربه آمریکا از سال ۲۰۰۸ تاکنون هم نشانه این ادعاست. آمریکا دنبال ایجاد دموکراسی در عراق بودند و یا در فلسطین یک حکومت دموکراتیک ایجاد کنند، اما الان در آمریکا کمتر سیاستمداری است که از این پروژه دفاع کند.
بنابراین اگر جنگ جدیدی رخ دهد، این دخالت به نتیجه مثبتی منجر نخواهد شد و دلیلی نخواهد آمریکا بخواهد در منطقه تنش ایجاد شود و مانع از این میشود که آمریکا خواهان جنگ ایران و اسراییل باشد.
در این بین اسراییلیها بیش از هر زمان به مسیر ایجاد تنش رفتهاند که چندان باب میل آمریکا به نظر نمیرسد. آمریکا برای محدود کردن اسراییل در تنش پیش رو، چه ابزارهایی در دست دارد؟
ابزارهای آمریکا متعدد است؛ کمکهای مالی و نظامی که آمریکا به اسراییل میکند، یکی از ابزارهای مهم آمریکا برای کمک به اسراییل است. در سال ۱۹۸۸ و ۲۰۰۲، آمریکا، اسراییل را تهدید کرد که کمکهای نظامی را در صورت نپذیرفتن صلح قطع میکند. اسراییل بدون آمریکا نمیتواند برتری نظامی خود را حفظ کند و آمریکا نفوذ زیادی روی اسراییل دارد.
از طرف دیگر حضور نیروهای نظامی آمریکا در منطقه، یکی از ابزارهای اعمال قدرت آمریکا در منطقه است. آمریکا در بحرین، قطر، اردن، ترکیه و … پایگاههای متعدد نظامی دارد که به آمریکا این امکان را میدهند تا به هرکجا خواست حمله کند. بنابراین دومین ابزار مهم آمریکا، حضور نیروهای نظامی در منطقه است.
سومین ابزار آمریکا قدرت اقتصادی است که به آمریکا این امکان را میدهد تا در خاورمیانه هزینه کند. طبیعتاً پول یک فاکتور تعیینکننده است. مثلاً کمکهای آمریکا به مصر یک فاکتور مهم است که مصر با آمریکا همکاری کند. آمریکا بیشترین هزینه را در خاورمیانه میکند و چین و روسیه چنین پولی برای خرج کردن ندارند.
در گام دوم ابزارهای محدودکننده آمریکا، به ایران میرسیم. آمریکاییها چه ابزاری برای محدودکردن ایران در عدم بروز تنش دارند؟ آیا آمریکا به تهدید نظامی ادامه میدهد یا توافقی را پیگیری میکند؟
این نکته خیلی مهم است؛ ابزاری که آمریکا در مقابل ایران استفاده کرده مسأله تحریمهاست. تحریم ابزار کماهمیتی نیست. ما شاهد بودیم که تأثیرگذاری تحریمها روند افزایشی داشته است که تأثیراتی بر اقتصاد ایران گذاشته و باعث تشدید مشکلات اقتصادی شده است. این مشکلات میتواند پیامدهای اجتماعی و سیاسی داشته باشد. مهمترین ابزار آمریکا مسأله تحریم هاست و در زمان اوباما هم این مسأله مطرح شد که آمریکا نمیتواند ابزار تحریمها را کنار بگذارد. آمریکا از ابزار تحریم جدیتر استفاده میکند؛ تحریم هم صرفاً اقتصادی نیست و محدود کردن ایران در سطح منطقه و جهان است.
ابزار دوم آمریکا برای محدود کردن ایران، فشار بر کشورهاییست که با ایران و آمریکا ارتباط خوبی دارند. در روزهای اخیر دیدیم که آمریکا پیامدهای متعددی به ایران از طریق این کشورها داده است. کشورهایی مثل عراق و پاکستان و امارات در این بین تحت فشار قرار میگیرند.
ابزار سوم قدرت نظامی آمریکاست که بازدارندگی ایجاد میکند. بعد از ۷ اکتبر، آمریکا از توان نظامی خود استفاده کرد و ناوهای جنگی خود را وارد مدیترانه کرد. حضور ناو آمریکایی در مدیترانه یک پیام آشکار به ایران بود و رفتار ایران را تحت تأثیرقرار داد. آمریکا ابزارهای متعددی برای مقابله با ایران دارد.
تحریم تا کجا؟ آیا تحریم چند نقطه دیگر اقتصادی برای ایران در شرایط فعلی آنقدر اهمیت دارد که دست از شعار و هدف خود بکشد؟
زمانیکه عدهای میگفتند تحریم اثر ندارد، میگفتند آمریکا میخواهد چه کند؟ اما دیدیم که دامنه تحریمها آنقدر افزایش یافت که دسترسی به دارو هم محدود شد. تحریم فقط مسأله کالا نیست و مسأله توسعه افقی تحریمها قابل توجه است. مسأله مهم این است که وقتی شما تحت تحریم هستید، اثرگذاری تحریم بیشتر میشود. به عبارت سادهتر اثر تحریمها فزاینده است. مثلاً در بانکداری میخواهید یک کاری را با اروپا انجام دهید، تحریمها این اجازه را به بانک اروپایی میدهد که هر کاری دلش خواست انجام دهد و میگوید چون ریسک معامله با ایران زیاد است من وارد نمیشوم. ایران نیز ابزاری برای وادار کردن بانکها ندارد. بنابراین مهمترین پیامد تحریمها این است که اثرگذاری آن به مرور افزایشی میشود.
برخی مدعی از دست رفتن قدرت بازدارندگی ایران هستند. پاسخ یا عدمپاسخ ایران به اسراییل چه تغییراتی در قدرت بازدارنگی ما ایجاد میکند؟
توان بازدارندگی مبتنی بر محاسبه عقلانی است. در عالم سیاست هر کشوری میتواند کارهای زیادی انجام دهد، اما آن چیزیکه مانع میشود تا کشورها این کارها را نکنند، هزینه بالا آن اقدام است. بازدارندگی افزایش هزینه برای طرف مقابل است.
چین قدرت اقتصادی است نه قدرت امنیتی
چین به عنوان یک بازیگر منطقهای مهم که از سال گذشته با پول پاشیهای فراوان سعی در ورود جدی به خاورمیانه داشت؛ حالا با یک منطقه درگیر تنش مواجه شده است. چرا چین آنطور که باید نسبت به تحولات اخیر موضعگیری نکرده و آیا چینیها سرمایهگذاریهای خود را در منطقه با یک جنگ تنها میگذارند یا جلو آن را میگیرند؟
از چند سال قبل میگویند که چین نمیتواند بازیگر استراتژیکی در خاورمیانه باشد چون شناختی از منطقه ندارد و تمایلی هم ندارد. درست است که چین در بهبود روابط ایران و عربستان مؤثر واقع شد اما به معنای رقابت با آمریکا نیست. اتفاقاً برخی از تحلیلگران آمریکایی معتقد بودند که چین باید تا حدی در خاورمیانه گرفتار شود تا بتواند از تمرکزاش در پیرامون خود بکاهد.
چین مسأله اصلی خود را پیرامون خود در جنوب شرق آسیا تعریف کرده و حضور در خاورمیانه جز اولویتهایش نیست. چین توان این را ندارد که در معادلات امنیتی منطقه نقشآفرینی کند. عملاً چین به عنوان یک قدرت بزرگ در غزه هم هیچ کاری نکرده است و حتی نتوانست پول هزینه کند. نقش چین در خاورمیانه محدود خواهد بود و سیاست عبور از فاز اقتصادی به امنیتی در خاورمیانه به این زودی برای چین رخ نخواهد داد.
روسها رو به افولند
روسیه نیز اظهارنظرهای مختلفی نسبت به تحولات منطقه داشته است. روسها در صورت بروز تنش میان ایران و اسراییل در کدام سوی میدان ایستاده و توانایی بازی چه نقشی در این صحنه را دارند؟ یک میانجی؟ یک بازیگر ساکت؟ یا یک بازیگر مشارکتکننده؟
وضعیت روسیه با چین خیلی متفاوت است. برای چین، مسئلهْ افزایش قدرت است، مسأله روسیه مسأله افول قدرت است. روسیه تلاش میکند که به عنوان یک بازیگر جهانی جدی گرفته شود اما روسیه بیشتر یک قدرت منطقهای است تا یک قدرت جهانی؛ روسیه از قدرت جهانی بودن فقط بمب اتم دارد که در جنگهای معمولی به کار نمیآید و در جنگ اوکراین هم نتوانست با اتکا به بمب اتم برنده جنگ شود. مسأله روسیه از جهاتی متفاوت از چین است.
روسیه توان این را ندارد که در منطقه و برای جنگ ایران و اسراییل کاری بکند. روسیه فقط تلاش میکند که جدی گرفته شود و از هیچ اقدامی نمیگذرد. اگر بحران منطقهای منجر به این شود که آمریکا از روسیه بخواهد تا میانجیگری کند، روسیه استقبال میکند. البته جنگ غزه به روسیه کمک کرد تا فشار بر روسیه در اوکراین کمتر شود. محاسبه مسکو این است که بروز یک بحران در منطقه میتواند باعث جدیتر گرفته شدناش شود.