۱۴۰۱/۰۳/۱۷

نجات از سقوط

یک پژوهشگر تاریخ معاصر نوشت: اسدالله علم به این نتیجه رسیده بود که تنها راه‌حل، برخورد و سرکوب قیام مردم است. حتی گفته می‌شد اسدالله علم از شاه اجازه خواست تا آیت‌الله خمینی رهبر قیام 15 خرداد را نیز بلافاصله پس از دستگیری اعدام کند.

به گزارش اصلاحات نیوز؛ ارمیا محمدخانی، پژوهشگر تاریخ معاصر طی یادداشتی نوشت:

«یادآوری کردم که چطور آخوندها و سایر دشمنانمان را در زمان نخست‌وزیری خود من از میدان به در کردیم. چاره دیگری نبود. اگر ما عقب‌نشینی کرده بودیم، ناآرامی به چهارگوشه ایران سرایت می‌کرد و رژیم ما با تسلیم ننگ‌آوری سقوط می‌کرد.» این بحشی از خاطرات اسدالله علم در مورد واقعه ۱۵ خرداد سال ۱۳۴۲ است. واقعه‌ای که در این یادداشت به ریشه‌های آن اشاره خواهیم کرد.

در اواخر دهه ۴۰، باتوجه‌به اوضاع نابسامان جامعه، کشور نیازمند تغییر و تحولات بسیاری بود. شاه نیز برای سروسامان دادن، علی امینی را با دخالت مستقیم آمریکا بر سرکار آورد. در همین زمان بود که طرح اصول شش‌گانه مطرح شد. اصولی که به کمک آن دولت‎های آمریکا و انگلیس توانستند کمک‌های بسیاری برای تصمیمات حکومت محمدرضا شاه انجام بدهند. محمدرضا شاه در یکی از سفرهای خود به آمریکا، در دیداری با جان اف کندی نارضایتی خود از دولت امینی را بیان کرد. بعد از برگشت از آن سفر دیری نپایید که پایان دولت او اعلام و اسدالله علم در ۳۱ تیر ۱۳۴۱ به‌عنوان نخست‎وزیر منصوب شد. در همین زمان علم اقداماتی نظیر لایحه انجمن‎های ایالتی و ولایتی را آغاز کرد.

با آغاز دوران نخست‌وزیری علم، حکومت شاه ثبات و گسترش بسیاری را احساس کرد. برنامه انقلاب سفید هم در همین زمان انجام شد. در میان انجام این اصلاحات، اسدالله علم با مخالفت‌های زیادی روبه‌رو شد. رهبر این مخالفت‌ها، آیت‎الله خمینی بود. با وجود تمام این اعتراضات، انتخابات انقلاب سفید در ۶ بهمن ۱۳۴۱ برگزار شد. نتیجه انتخابات چند روز بعد توسط نخست‌وزیر اعلام و درنتیجه نزدیک به ۶ میلیون نفر رأی موافق جمع‎آوری شد. در یک مصاحبه، اسدالله علم، نخست‌وزیر وقت، بعد از اعلام نتایج از حضور باشکوه مردم در انتخابات خبر داد. اما مخالفان در سوی دیگر با رهبری آیت‎الله خمینی به تعارضات خود ادامه دادند. آن‎ها بر این باور بودند که این اصلاحات ریشه استعمار آمریکا در ایران را قوی‎تر و رژیم شاه را به غرب وابسته‎تر می‎کند. این مخالفت‌ها علم را با سدّ محکمی روبه‌رو کرده بود. جواب دولت علم به این اعتراضات خوشایند نبود. در دوم فروردین ۱۳۴۲ نیروهای رژیم درحالی‎که طلّاب مشغول عزاداری به مناسبت شهادت امام صادق (ع) بودند؛ به مدرسه فیضیه رفتند و آنان را مورد ضرب و شتم قرار دادند. در پی این واقعه، آیت‎الله خمینی در ۱۳ خرداد، سخنرانی تندی علیه شاه و رژیم انجام داد و انقلاب سفید وی را، انقلاب سیاه خواند. با پایان سخنرانی، علم دستور داد که مراسم‎های عزاداری در تهران و قم را مورد تهاجم قرار بدهند. در روزهای ۱۳ و ۱۴ خرداد، روحانیون شاخص بسیاری دستگیر شدند. برخی از دستگیرشدگان عبارت‌اند از: مرتضی مطهری، مکارم شیرازی، حسین غفاری، محمدتقی واحدی، مصطفی طباطبائی قمی عبدالکریم هاشمی‌نژاد و… .

به دنبال دستگیری این افراد، اعتراضات مردم مخصوصاً در شهر تهران بالا گرفت. در روز ۱۴ خرداد، دانشجویان و روحانیون شهرهای تهران و قم، در خیابان‌ها به اعتراضات خود ادامه دادند و شعارهایی در حمایت از آیت‎الله خمینی و مخالفت با رژیم سر می‌دادند. رادیو بی‌بی‌سی در ۱۴ خرداد ۱۳۴۲ این خبر را اینگونه اعلام  کرد: «امروز هزاران تن از مسلمانان در تهران به طرف‌داری از آیت‌الله خمینی تظاهرات کردند و شعارهایی بر ضد دولت دادند مثلاً می‌گویند آیت‌الله خمینی کسی است که مخالف اصلاحات ارضی شاهنشاه و آزادی بانوان است.»

اسدالله علم راه جلوگیری از این مخالفت را دستگیری رهبر مخالفان تشخیص داد. به همین خاطر در بامداد ۱۵ خرداد، نیروهای نظامی و کماندوها مناطق مختلف شهر قم را محاصره کردند. در بامداد همان روز به خانه آیت‎الله خمینی هجوم آوردند و ایشان را دستگیر و در پادگان قصر تهران زندانی کردند.

خبر این دستگیری خیلی سریع در شهر قم پیچید. گروه‌های بسیاری از مردم به خیابان‌ها آمدند و به دستگیری آیت‎الله خمینی واکنش نشان دادند. به همین ترتیب قیام ۱۵ خرداد ۱۳۴۲ در شهر قم رخ داد. این خبر در تهران به‌سرعت میان مردم پخش شد. به دنبال همین خبر، اقشار مختلف مردم بلافاصله به خیابان‌ها آمدند و شعارهایی علیه حکومت سر دادند؛ همچنین به چند مراکز دولتی هم حمله کردند. به همین دلیل تهران نیز با قم در اعتراضات همگام شد. اعتراضات به‌قدری گسترده شده بود که خطر سقوط حکومت پهلوی احساس می‌شد. اسدالله علم به این نتیجه رسیده بود که تنها راه‌حل، برخورد و سرکوب قیام مردم است. حتی گفته می‌شد اسدالله علم از شاه اجازه خواست تا آیت‌الله خمینی رهبر قیام ۱۵ خرداد را نیز بلافاصله پس از دستگیری اعدام کند.

علی‌نقی علیخانی، وزیر اقتصاد حکومت پهلوی و از نزدیکان اسدالله علم، برخورد وی با تظاهرکنندگان را این‌طور می‌نویسد:

«علم در روزهای حساس قیام ۱۵ خرداد فعالیت خستگی‌ناپذیری داشت و با مقام‌های انتظامی پیوسته در تماس بود و خود از کلانتری‌های مناطق حساس شهر سرکشی می‌کرد و به همه مسئولان هشدار می‌داد خود را برای رویارویی با آشوبی بزرگ آماده کنند. به این سان هنگامی‌که در بامداد روز ۱۵ خرداد ۱۳۴۲ (۵ ژوئن ۱۹۶۳) تظاهرات در اطراف بازار تهران آغاز شد، علم آمادگی کامل داشت و به رئیس شهربانی وقت سپهبد نصیری تلفنی دستور تیراندازی داد و در برابر تردید نصیری یادآور شد که این دستور را به‌عنوان نخست‌وزیر می‌دهد و نامه مؤید این دستور را نیز بی‌درنگ برای او خواهد فرستاد. خود نیز پس از ساعتی به دفتر نصیری رفت و از نزدیک شاهد وضع روز بود. این خونسردی و قاطعیت علم اثر بسیار مثبتی داشت و مسئولان انتظامی توانستند در چند ساعت به این غائله پایان دهند و تظاهر‌کنندگان را به‌شدت سرکوب کنند.»

خود اسدالله علم نیز در کتاب خاطرات خود از برخورد خود با تظاهرکنندگان در آن روز این‎گونه یاد می‌کند: «عرض کردم در جریانات ۱۵ خرداد و اغتشاش تهران و ایران که غلام نخست‌وزیر بودم جز ارتشبد نصیری که آن‌وقت رئیس شهربانی بود بقیه تقریباً دست‌وپای خود را گم‌کرده بودند و بدین‌جهت من ناچار شدم نخست‌وزیری را ترک کرده و تقریباً تمام روز را در شهربانی در ستاد عملیات باشم که این‎ها دستپاچه نشوند. [شاه] فرمودند: من هم در آن موقع ناچار شدم چندین دفعه به‌شدت به اویسی که آن‌وقت فرمانده گارد بود بگویم مجبورید تیراندازی کنید. عرض کردم از نخست‌وزیری دستور کتبی هم گرفتند و بازهم ترسیدند و دائماً به من می‌گفتند باید دید ریشه این کار کجاست. درصورتی‌که نظامی هیچ لازم نیست که ریشه کار را جستجو کند.»

هرچند شاه نیز شخصاً فرماندهی عملیات را برعهده داشت و به افرادی مانند سروان پاکروان برای سرکوب اعتراضات دستور داده بود اما محققان احتمال فرماندهی علم را بیشتر می‌دانند. نکته جالب‌توجه این است که سپهبد محسن مبصّر، رئیس شهربانی وقت، در کتاب خاطرات خود این‌گونه آورده است: «علم در مورد دستور به ارتش و شهربانی برای سرکوب قیام ۱۵ خرداد بلوف زده و اساساً نیروهای نظامی جز شخص اعلی‎حضرت از کسی دستور نمی‎گرفتند و کسی هم نمی‎توانست به آنان دستور بدهد.»

شواهد و اسناد بسیاری وجود دارد که نشان می‎دهد سرکوب مردم توسط نیروهای ارتش با دستور مستقیم اسدالله علم صورت‌گرفته است. داریوش همایون نیز دخالت مستقیم علم در پایان‌دادن به قیام را تأیید کرده و افزود: «اگر در آن روز ثبات و قاطعیت شخص علم نبود چه‌بسا رژیم پهلوی زودتر با خطر سقوط مواجه میشد.» سِر آنتونی پارسونز، آخرین سفیر انگلستان در ایران و از دوستان صمیمی علم در خاطرات خود میگوید:

«علم شخصاً دستور تیراندازی را صادر کرده.» ویلیام شوکراس، نویسنده‌ی کتاب «آخرین سفر شاه»، به نقل از جعفر بهبهانیان، متصدی امور مالی شاه، اسدالله علم را مسئول اصلی کشتار قیام ۱۵ خرداد می‌داند و می‌نویسد: «جعفر بهبهانیان متصدی امور مالی شاه به هنگام اغتشاشات ۱۹۶۳ در کنار علم بود. بعدها تعریف کرد که شاه به علم گفته بود مردم را نکشد. علم پاسخ داده بود شما شاه هستید و من نخست‌وزیرم. من مسئول امنیت هستم و به هر طریقی که بتوانم مردم را ساکت خواهم کرد. اگر موفق شدم شما همچنان شاه خواهید بود. اگر شکست بخورم می‌توانید مرا به دار بزنید و باز همچنان شاه خواهید بود.»

بعد از سرکوب تظاهرات، نخست‌وزیر، قیام را به گردن بیگانگان خارجی انداخت و گفت: «این که پول مصرف شده است درست است. همچنین دست خارجی‎ها در کار بوده و تردیدی در آن نیست. کاملاً معلوم است که پول از کجا آمده و به چه کسی داده شده است.» در ادامه خبرنگار آمار تلفات تظاهرات را می‎پرسد و آقای علم اعلام می‎کند: «آماری که ما داده‎ایم درست است. حدود ۱۰۰ نفر کشته و ۲۰۰ نفر مجروح شده‎اند.» این آمار در حالی است که منابع داخلی و خارجی ارقام بالاتری را اعلام کردند و اختلافات بسیاری وجود دارد. در آماری که بعد از پیروزی انقلاب به دست رسیده، تعداد کشته‎ها در تهران ۲۰۰۰ نفر و در قم ۲۰ نفر اعلام شده است. حتی در اسناد محرمانه حکومت پهلوی، تعداد کشته‌ها در تهران را ۱۲۳ نفر اعلام می‌کند. در یک گزارش از ساواک به تاریخ ۱۸ تیر ۱۳۴۲ گفته شده است که یک استوار به نام «رضا دیوانه» از کلانتری واقع در خیابان مولوی به‌تنهایی ۶۰ نفر از مردم را کشته است.

با وجود این اختلافات در تلفات ۱۵ خرداد، فرماندهی علم در سرکوب مردم باعث نجات حکومت پهلوی و سلطنت محمدرضاشاه شد. به‎طوری‎که علم در کتاب خاطرات خود از این اقدام خود به‌عنوان یک دستاورد یاد می‎کند؛ زیرا توانسته بود حکومت پهلوی را از سرنگونی نجات بدهد. درحالی‌که محققان زیادی چه مخالف چه موافق حکومت پهلوی به این نتیجه رسیدند که این سرکوب آغازی بود برای پایان‌دادن به حکومت و اگر در آن روزها با مردم مماشات صورت می‎گرفت چه‌بسا شاه می‎توانست به یک آشتی بین خود و مردم دست پیدا کند.

 

  1. اسدالله علم،گفتگوهای من با شاه (خاطرات محرمانه امیر اسدالله علم)، ج۲، تهران، طرح نو، چاپ اول، بهار ۱۳۷۱، ص۴۳۷ـ۴۳۸.
  2. اسدالله علم، یادداشت‌های علم، جلد اول، ص ۴۸ ـ ۴۹.
  3. اسدالله علم، پیشین، جلد سوم، ص ۲۷۶.
  4. ع. باقی، تحریر تاریخ شفاهی انقلاب اسلامی ایران، چاپ اول، قم، نشر تفکر، ۱۳۷۲، ص ۳۳۵.
  5. ویلیام شوکراس، آخرین سفر شاه، ترجمه عبدالرضا هوشنگ مهدوی، چاپ دوم، تهران، نشر البرز، ۱۳۶۹، ص ۱۳۴.

ما را در
گوگل نیوز دنبال کنید